انشا درباره صحبت با خدا
در این مطلب از سایت موضوع، انشا درباره صحبت با خدا برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که مورد توجه شما قرار گیرد.
انشا درباره صحبت با خدا
مقدمه:
گاهی وقتها دلم میخواهد با خدا حرف بزنم. دلم میخواهد از تمام چیزهایی که در دلم است به او بگویم. از آرزوهایم، از غمهایم، از شادیهایم، و از تمام چیزهایی که در زندگیام میگذرد.
بدنه:
وقتی با خدا حرف میزنم، احساس آرامش میکنم. حس میکنم که او به حرفهایم گوش میدهد و من را درک میکند. حس میکنم که او همیشه در کنار من است و هرگز من را تنها نمیگذارد.
دنیای من دنیای بازی و شادی است. من از بازی کردن با دوستانم لذت میبرم. من از خندیدن و شاد بودن لذت میبرم. اما گاهی وقتها هم غمگین میشوم. گاهی وقتها از چیزهایی که در دنیا میبینم و میشنوم ناراحت میشوم.
خدا رازدار من است. تمام حرفهایم را میداند. تمام غمها و شادیهایم را میداند. تمام آرزوهایم را میداند. من به خدا اعتماد دارم و میدانم که او همیشه مراقب من است.
خدا دوست همیشگی من است. او همیشه در کنار من است و هرگز من را تنها نمیگذارد. من خدا را دوست دارم و میدانم که او هم من را دوست دارد.
آرزوی من این است که همیشه با خدا حرف بزنم. آرزوی من این است که همیشه به او اعتماد کنم و همیشه او را در کنار خود احساس کنم.
نتیجه گیری:
خدا دوست و رازدار همیشگی من است. او همیشه در کنار من است و هرگز من را تنها نمیگذارد. من خدا را دوست دارم و میدانم که او هم من را دوست دارد.
امیدواریم که این انشا مورد پسند شما قرار گرفته باشد.