انشا درباره محل زندگی ما
در این مطلب از سایت موضوع، انشا درباره محل زندگی ما برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که مورد توجه شما قرار گیرد.
انشا درباره محل زندگی ما
مقدمه:
من در یک شهر کوچک زندگی میکنم. شهر ما، شهری زیبا و سرسبز است. در شهر ما، درختان و گلهای زیادی وجود دارد. هوای شهر ما، همیشه پاک و تمیز است.
بدنه:
من در یک شهر کوچک زندگی میکنم. شهر ما، شهری زیبا و سرسبز است. در شهر ما، درختان و گلهای زیادی وجود دارد. هوای شهر ما، همیشه پاک و تمیز است.
در شهر ما، امکانات رفاهی زیادی وجود دارد. در شهر ما، مدرسه، بیمارستان، کتابخانه، پارک، سینما و بسیاری از امکانات دیگر وجود دارد.
مردم شهر ما، مردمی مهربان و مهماننواز هستند. آنها همیشه به هم کمک میکنند.
من از زندگی در شهر خودمان راضی هستم. من دوست دارم که همیشه در این شهر زندگی کنم.
امکانات رفاهی شهر ما:
در شهر ما، مدرسههای زیادی وجود دارد که دانشآموزان میتوانند در آنها تحصیل کنند. در شهر ما، بیمارستانهای زیادی وجود دارد که در آنها بیماران تحت درمان قرار میگیرند. در شهر ما، کتابخانههای زیادی وجود دارد که مردم میتوانند از آنها برای مطالعه و تحقیق استفاده کنند. در شهر ما، پارکهای زیادی وجود دارد که مردم میتوانند در آنها تفریح و ورزش کنند. در شهر ما، سینماهای زیادی وجود دارد که مردم میتوانند در آنها فیلم ببینند.
مردم شهر ما:
مردم شهر ما، مردمی مهربان و مهماننواز هستند. آنها همیشه به هم کمک میکنند. آنها همیشه در مراسمهای مذهبی و ملی شرکت میکنند. آنها همیشه به حفظ محیط زیست شهر خود کمک میکنند.
نتیجهگیری:
من از زندگی در شهر خودمان راضی هستم. من دوست دارم که همیشه در این شهر زندگی کنم. من امیدوارم که شهر ما همیشه زیبا و آباد بماند.
انشا دوم درباره محل زندگی ما
مقدمه:
من در یک شهر کوچک به نام [نام شهر] زندگی می کنم. این شهر خیلی زیباست و مردمش مهربان هستند. من از زندگی در این شهر خیلی خوشحالم و خاطرات زیادی از اینجا دارم.
بدنه:
یکی از خاطرات خوب من از محل زندگی ما مربوط به یک روز تابستانی است. آن روز من و دوستانم داشتیم در پارک بازی می کردیم که یک گروه از گردشگران به آنجا آمدند. گردشگران از کشورهای مختلف بودند و به زبان های مختلف صحبت می کردند. من و دوستانم خیلی کنجکاو بودیم که با آنها صحبت کنیم.
ما به آنها نزدیک شدیم و سلام کردیم. آنها هم با ما سلام کردند و از ما پرسیدند که اهل کجاییم. ما به آنها گفتیم که اهل [نام شهر] هستیم. آنها خیلی خوشحال شدند و گفتند که همیشه آرزو داشتند که به ایران سفر کنند.
ما با آنها شروع به صحبت کردیم و درباره کشورمان و شهرمان به آنها توضیح دادیم. آنها خیلی از شنیدن صحبت های ما لذت بردند و از ما تشکر کردند.
ما با آنها چند ساعت صحبت کردیم و خیلی خوش گذشت. آن روز یکی از بهترین روزهای زندگی من بود.
خاطره دیگری که از محل زندگی ما دارم مربوط به یک روز زمستانی است. آن روز من داشتم از خانه به مدرسه می رفتم که دیدم یک بچه گربه کوچولو زیر برف گیر کرده است. بچه گربه خیلی سردش بود و داشت می لرزید.
من بچه گربه را برداشتم و به خانه بردم. بچه گربه خیلی خوشحال شد و شروع به بازی کرد. من بچه گربه را به مادرم نشان دادم و مادرم گفت که آن را نگه داریم.
ما بچه گربه را به اسم [نام بچه گربه] نامگذاری کردیم و او را به عنوان عضوی از خانواده پذیرفتیم. بچه گربه خیلی مهربان و بازیگوش بود و ما خیلی دوستش داشتیم.
نتیجه گیری:
من خاطرات زیادی از محل زندگی ما دارم. این خاطرات برای من خیلی ارزشمند هستند و همیشه به آنها افتخار می کنم.
امیدواریم که این انشا مورد پسند شما قرار گرفته باشد.