انشا

انشا درباره من یک درخت هستم

در این مطلب از سایت موضوع، انشا درباره من یک درخت هستم برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که مورد توجه شما قرار گیرد.

✍انشا درباره من یک درخت هستم✍

مقدمه:
من یک درخت هستم، ریشه در زمین دارم و سر به سوی آسمان. سال‌هاست که در این گوشه از دنیا ایستاده‌ام، شاهد تغییرات فصل‌ها، گذر زمان و عبور آدم‌ها بوده‌ام. هر روز با طلوع خورشید بیدار می‌شوم و با نسیم صبحگاهی شاخه‌هایم را به جنبش در می‌آورم. من یکی از موجودات بی‌صدای طبیعت هستم، اما داستان‌های زیادی برای گفتن دارم.

بدنه:
در بهار، با آمدن جوانه‌ها و برگ‌های تازه، زندگی دوباره به شاخ و برگ‌های من باز می‌گردد. شکوفه‌هایم مانند جواهری بر شاخه‌هایم می‌درخشند و عطر دل‌انگیزشان را در هوا پراکنده می‌کنند. پرندگان به سمت من می‌آیند و لانه‌های کوچکشان را در پناه شاخه‌های من می‌سازند. هر برگ و شکوفه‌ای که به من می‌پیوندد، نویدبخش زندگی و انرژی تازه‌ای است که با خود می‌آورند. من در این فصل، نماد زندگی و شکوفایی هستم.

تابستان که می‌آید، برگ‌هایم پرپشت و سبز می‌شوند، و سایه‌ی خنکم را به کسانی که در زیرم استراحت می‌کنند، هدیه می‌دهم. آفتاب داغ تابستان به شاخه‌هایم می‌تابد، اما من مقاوم و پابرجا می‌مانم. میوه‌هایی که در این فصل به بار می‌نشینند، با طعم شیرینشان لبخند را به لبان کودکان و بزرگسالان می‌آورند. من در تابستان، نماد بخشندگی و سخاوت هستم.

پاییز که از راه می‌رسد، رنگ‌ها در برگ‌هایم به جنبش درمی‌آیند. برگ‌هایم زرد، نارنجی و قرمز می‌شوند و در باد پاییزی به رقص درمی‌آیند. صدای خش‌خش برگ‌ها زیر پای رهگذران، به موسیقی دلنشین این فصل تبدیل می‌شود. من در پاییز، نماد تغییر و گذر زمان هستم. هر برگ ریخته، یادآور این است که زندگی در حال حرکت است و هیچ چیز برای همیشه باقی نمی‌ماند.

زمستان که فرا می‌رسد، برگ‌هایم ریخته‌اند و شاخه‌هایم در سکوت زیر برف سنگین فرو رفته‌اند. اما من همچنان استوار و پابرجا ایستاده‌ام. در این فصل سرد، در ظاهر ممکن است که آرام و بی‌جان به نظر برسم، اما درون من، زندگی همچنان جریان دارد. من در زمستان، نماد مقاومت و امید هستم. چرا که می‌دانم پس از هر زمستان سخت، بهاری تازه در راه است.

نتیجه گیری:
من یک درخت هستم، موجودی که بی‌هیچ کلامی در قلب طبیعت زندگی می‌کنم. من خانه‌ی پرندگان، سایه‌بان رهگذران و نمادی از پایداری و زیبایی در این جهان هستم. در طول سال‌ها، از طوفان‌ها و بادها عبور کرده‌ام، گرما و سرما را تحمل کرده‌ام، اما همچنان ایستاده‌ام، ریشه در زمین و شاخه‌هایم در آسمان. من یادآور این هستم که در هر شرایطی، زندگی جریان دارد و زیبایی در انتظار کسانی است که به آن ایمان دارند.

✍انشا دوم درباره من یک درخت هستم✍

مقدمه:
من یک درخت هستم، ایستاده در دل طبیعت، ریشه‌هایم عمیق در خاک فرو رفته‌اند و شاخه‌هایم به سوی آسمان بلند شده‌اند. هر روز با طلوع خورشید چشم‌هایم را باز می‌کنم و به سوی نور سلام می‌فرستم. من از زمین، آب و مواد مغذی می‌گیرم و با کمک نور خورشید، زندگی را در برگ‌هایم جاری می‌کنم.

بدنه:
هر فصلی که می‌آید، من با آن تغییر می‌کنم. در بهار، جوانه‌های سبز و تازه بر شاخه‌هایم می‌رویند و برگ‌های نرم و نازکی به من جان می‌دهند. شکوفه‌هایم باز می‌شوند و عطر شیرینشان در هوا پخش می‌شود. این فصل، پر از زندگی و امید است و من با همه‌ی وجودم این سرزندگی را احساس می‌کنم.

تابستان که می‌آید، برگ‌هایم پرپشت و سبزتر می‌شوند و من سایه‌ای خنک برای حیوانات و انسان‌ها فراهم می‌کنم. در این فصل، خورشید گرمای زیادی دارد و من با برگ‌هایم این گرما را جذب می‌کنم تا به میوه‌هایم غذا دهم. میوه‌هایم می‌رسند و آماده می‌شوند تا به دست کسانی که به من نیاز دارند، برسند.

پاییز که می‌رسد، من کم‌کم برگ‌هایم را از دست می‌دهم. رنگ‌های زرد، نارنجی و قرمز جای سبزی تابستانی را می‌گیرند و من با افتخار این لباس پاییزی‌ام را به نمایش می‌گذارم. باد برگ‌هایم را به آرامی از شاخه‌ها جدا می‌کند و آن‌ها را بر زمین می‌پراکند. من می‌دانم که این بخشی از چرخه زندگی است و به زودی باید برای زمستان آماده شوم.

زمستان که می‌رسد، من خالی و بی‌برگ می‌شوم. هوا سرد است و برف بر شاخه‌هایم می‌نشیند. در این فصل، من آرام و ساکت هستم، به خواب می‌روم و به طبیعت فرصت می‌دهم تا در آرامش بازسازی شود. اما حتی در این خواب زمستانی، زندگی درون من ادامه دارد. ریشه‌هایم در عمق خاک هنوز زنده‌اند و منتظرند تا بهار دوباره از راه برسد.

من به همه کسانی که به من نزدیک می‌شوند، چیزی برای بخشیدن دارم. به پرندگان شاخه‌ای برای آشیانه ساختن، به رهگذران سایه‌ای برای استراحت و به زمین، برگ‌هایی که به خاک تبدیل می‌شوند. من یک درخت هستم؛ بخشی از طبیعت که با هر نسیم، با هر قطره باران و با هر تابش خورشید زندگی می‌کند و به زندگی دیگران ادامه می‌دهد.

نتیجه گیری:
با وجود همه تغییراتی که فصل‌ها به همراه دارند، من همیشه در جایم ایستاده‌ام. من شاهد زندگی‌ها، گذر زمان و تغییرات طبیعت هستم. هر سال با برگ‌ها و شکوفه‌هایم زندگی جدیدی را آغاز می‌کنم و هر بار که زمستان می‌آید، دوباره خودم را برای آینده آماده می‌کنم. من یک درخت هستم، و هر لحظه از بودنم را با تمامی وجود حس می‌کنم.

امیدواریم که این انشا مورد پسند شما قرار گرفته باشد.

به این مقاله امتیاز دهید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا