انشا درباره آسمان صاف و پرستاره
در این مطلب از سایت موضوع، انشا درباره آسمان صاف و پرستاره برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که مورد توجه شما قرار گیرد.
انشا درباره آسمان صاف و پرستاره
مقدمه:
در اعماق شب، زمانی که تاریکی تمام دنیا را فرا میگیرد، گویی پرده بزرگی از الماس و نقره بر سرمان کشیده میشود. این پرده زیبا و درخشان، چیزی نیست جز آسمان صاف و پرستاره که با انبوهی از ستارههای چشمکزن، ما را به سفری شگفتانگیز دعوت میکند.
بدنه:
فرض کنید که روی چمن نرم دراز کشیدهاید و به آسمان نگاه میکنید. ستارهها مثل الماسهای درخشان در تاریکی شب میدرخشند و کهکشان راه شیری، نوار ظریف و نورانیای است که در دل آسمان خودنمایی میکند.
هر کدام از این ستارهها، دنیایی دور و ناشناخته هستند. شاید در سیارهای دیگر، موجوداتی فضایی زندگی میکنند که به آسمان شب خود نگاه میکنند و در مورد ما و زمین کنجکاو هستند.
ماه، گویی قایقی بزرگ و نورانی است که در اقیانوس تاریکی آسمان در حال حرکت است. گاه کامل و گرد است و گاه مثل هلال باریکی در آسمان میدرخشد. نور ملایم ماه، به زمین میتابد و حس آرامش و صلحی به ما میدهد.
در آسمان صاف و پرستاره، میتوانیم صورتهای فلکی را ببینیم. مثل خرس بزرگ و کوچک، شکارچی، دب اکبر و دب اصغر. هر کدام از این صورتهای فلکی، داستانها و افسانههای خود را دارند که از نسلی به نسل دیگر نقل شدهاند.
شاید برایتان جالب باشد که بدانید، ستارهها ثابت نیستند و در حال حرکت هستند. آنها در کهکشانهای مختلفی زندگی میکنند و هر کدام مسیری خاص را در فضا طی میکنند. برخی از ستارهها به قدری دور هستند که نور آنها هزاران سال طول میکشد تا به زمین برسد.
آسمان صاف و پرستاره، فقط زیبایی بصری ندارد، بلکه درسهای زیادی هم به ما میدهد. به ما یاد میدهد که دنیا چقدر بزرگ و شگفتانگیز است و ما فقط ذره کوچکی از آن هستیم. به ما یاد میدهد که در برابر عظمت کائنات، باید فروتن باشیم و قدر زندگی خود را بدانیم.
نتیجه گیری:
بنابراین، هر بار که به آسمان صاف و پرستاره نگاه میکنید، به یاد این باشید که در دنیایی شگفتانگیز زندگی میکنید. دنیایی پر از رمز و راز و زیبایی که هنوز خیلی چیزها برای کشف کردن دارد.
انشا دوم درباره آسمان صاف و پرستاره
مقدمه:
در شبی گرم و تابستانی، دختری به نام سارینا در حیاط خانهاش روی چمن دراز کشیده بود و به آسمان صاف و پرستاره خیره شده بود. ستارهها مثل الماسهای درخشان در تاریکی شب میدرخشیدند و کهکشان راه شیری مانند نوار نقرهای در آسمان امتداد داشت.
بدنه:
سارینا که مجذوب زیبایی آسمان شده بود، شروع به شمردن ستارهها کرد. اما هر چقدر که بیشتر میشمرد، تعداد آنها بیشتر میشد و انگار هیچوقت نمیتوانست همه آنها را بشمارد.
ناگهان، ستارهای دنبالهدار در آسمان ظاهر شد و با سرعت خیرهکنندهای در میان ستارهها حرکت میکرد. سارینا که تا به حال چنین چیزی ندیده بود، با کنجکاوی به دنبالهدار خیره شد.
دنبالهدار در آسمان چرخید و چرخید تا اینکه ناگهان درخشانتر شد و نوری خیرهکننده از خود ساطع کرد. سارینا چشمانش را بست و آرزو کرد.
وقتی چشمانش را باز کرد، دید که در دنیایی جدید و شگفتانگیز قرار دارد. در این دنیا، همه چیز از جنس نور بود و موجودات فضایی مهربان و دوستداشتنی در آن زندگی میکردند.
سارینا با موجودات فضایی دوست شد و با آنها به بازی و تفریح پرداخت. آنها به او داستانهای کهکشان و سیارات دیگر را تعریف کردند و سارینا چیزهای زیادی در مورد جهان هستی آموخت.
اما کم کم، سارینا احساس دلتنگی برای خانه و خانوادهاش کرد. به موجودات فضایی خداحافظی گفت و سوار بر دنبالهدار شد. دنبالهدار او را به زمین بازگرداند و سارینا دوباره در حیاط خانهاش روی چمن دراز کشید.
سارینا به آسمان نگاه کرد و به دنبال دنبالهدار گشت، اما دیگر اثری از آن نبود. با این حال، سارینا میدانست که این فقط یک خواب نبوده و خاطرات آن سفر شگفتانگیز برای همیشه در ذهنش باقی خواهد ماند.
نتیجه گیری:
از آن شب به بعد، سارینا هر وقت به آسمان صاف و پرستاره نگاه میکرد، به یاد سفر خود به دنیای فضاییها میافتاد و لبخندی بر لبانش نقش میبست. او فهمیده بود که کهکشان و سیارات دیگر پر از رمز و راز هستند و دنیاهای شگفتانگیزی در انتظار کشف شدن هستند.
امیدواریم که این انشا مورد پسند شما قرار گرفته باشد.