انشا

انشا درباره آسمان صاف و پرستاره

در این مطلب از سایت موضوع، انشا درباره آسمان صاف و پرستاره برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که مورد توجه شما قرار گیرد.

✍انشا درباره آسمان صاف و پرستاره✍

مقدمه:
در اعماق شب، زمانی که تاریکی تمام دنیا را فرا می‌گیرد، گویی پرده بزرگی از الماس و نقره بر سرمان کشیده می‌شود. این پرده زیبا و درخشان، چیزی نیست جز آسمان صاف و پرستاره که با انبوهی از ستاره‌های چشمک‌زن، ما را به سفری شگفت‌انگیز دعوت می‌کند.

بدنه:
فرض کنید که روی چمن نرم دراز کشیده‌اید و به آسمان نگاه می‌کنید. ستاره‌ها مثل الماس‌های درخشان در تاریکی شب می‌درخشند و کهکشان راه شیری، نوار ظریف و نورانی‌ای است که در دل آسمان خودنمایی می‌کند.

هر کدام از این ستاره‌ها، دنیایی دور و ناشناخته هستند. شاید در سیاره‌ای دیگر، موجوداتی فضایی زندگی می‌کنند که به آسمان شب خود نگاه می‌کنند و در مورد ما و زمین کنجکاو هستند.

ماه، گویی قایقی بزرگ و نورانی است که در اقیانوس تاریکی آسمان در حال حرکت است. گاه کامل و گرد است و گاه مثل هلال باریکی در آسمان می‌درخشد. نور ملایم ماه، به زمین می‌تابد و حس آرامش و صلحی به ما می‌دهد.

در آسمان صاف و پرستاره، می‌توانیم صورت‌های فلکی را ببینیم. مثل خرس بزرگ و کوچک، شکارچی، دب اکبر و دب اصغر. هر کدام از این صورت‌های فلکی، داستان‌ها و افسانه‌های خود را دارند که از نسلی به نسل دیگر نقل شده‌اند.

شاید برایتان جالب باشد که بدانید، ستاره‌ها ثابت نیستند و در حال حرکت هستند. آنها در کهکشان‌های مختلفی زندگی می‌کنند و هر کدام مسیری خاص را در فضا طی می‌کنند. برخی از ستاره‌ها به قدری دور هستند که نور آنها هزاران سال طول می‌کشد تا به زمین برسد.

آسمان صاف و پرستاره، فقط زیبایی بصری ندارد، بلکه درس‌های زیادی هم به ما می‌دهد. به ما یاد می‌دهد که دنیا چقدر بزرگ و شگفت‌انگیز است و ما فقط ذره کوچکی از آن هستیم. به ما یاد می‌دهد که در برابر عظمت کائنات، باید فروتن باشیم و قدر زندگی خود را بدانیم.

نتیجه گیری:
بنابراین، هر بار که به آسمان صاف و پرستاره نگاه می‌کنید، به یاد این باشید که در دنیایی شگفت‌انگیز زندگی می‌کنید. دنیایی پر از رمز و راز و زیبایی که هنوز خیلی چیزها برای کشف کردن دارد.

✍انشا دوم درباره آسمان صاف و پرستاره✍

مقدمه:
در شبی گرم و تابستانی، دختری به نام سارینا در حیاط خانه‌اش روی چمن دراز کشیده بود و به آسمان صاف و پرستاره خیره شده بود. ستاره‌ها مثل الماس‌های درخشان در تاریکی شب می‌درخشیدند و کهکشان راه شیری مانند نوار نقره‌ای در آسمان امتداد داشت.

بدنه:
سارینا که مجذوب زیبایی آسمان شده بود، شروع به شمردن ستاره‌ها کرد. اما هر چقدر که بیشتر می‌شمرد، تعداد آنها بیشتر می‌شد و انگار هیچوقت نمی‌توانست همه آنها را بشمارد.

ناگهان، ستاره‌ای دنباله‌دار در آسمان ظاهر شد و با سرعت خیره‌کننده‌ای در میان ستاره‌ها حرکت می‌کرد. سارینا که تا به حال چنین چیزی ندیده بود، با کنجکاوی به دنباله‌دار خیره شد.

دنباله‌دار در آسمان چرخید و چرخید تا اینکه ناگهان درخشان‌تر شد و نوری خیره‌کننده از خود ساطع کرد. سارینا چشمانش را بست و آرزو کرد.

وقتی چشمانش را باز کرد، دید که در دنیایی جدید و شگفت‌انگیز قرار دارد. در این دنیا، همه چیز از جنس نور بود و موجودات فضایی مهربان و دوست‌داشتنی در آن زندگی می‌کردند.

سارینا با موجودات فضایی دوست شد و با آنها به بازی و تفریح ​​پرداخت. آنها به او داستان‌های کهکشان و سیارات دیگر را تعریف کردند و سارینا چیزهای زیادی در مورد جهان هستی آموخت.

اما کم کم، سارینا احساس دلتنگی برای خانه و خانواده‌اش کرد. به موجودات فضایی خداحافظی گفت و سوار بر دنباله‌دار شد. دنباله‌دار او را به زمین بازگرداند و سارینا دوباره در حیاط خانه‌اش روی چمن دراز کشید.

سارینا به آسمان نگاه کرد و به دنبال دنباله‌دار گشت، اما دیگر اثری از آن نبود. با این حال، سارینا می‌دانست که این فقط یک خواب نبوده و خاطرات آن سفر شگفت‌انگیز برای همیشه در ذهنش باقی خواهد ماند.

نتیجه گیری:
از آن شب به بعد، سارینا هر وقت به آسمان صاف و پرستاره نگاه می‌کرد، به یاد سفر خود به دنیای فضایی‌ها می‌افتاد و لبخندی بر لبانش نقش می‌بست. او فهمیده بود که کهکشان و سیارات دیگر پر از رمز و راز هستند و دنیاهای شگفت‌انگیزی در انتظار کشف شدن هستند.

امیدواریم که این انشا مورد پسند شما قرار گرفته باشد.

به این مقاله امتیاز دهید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا