انشا

انشا درباره اگر قاصدک بودم

در این مطلب از سایت موضوع، انشا درباره اگر قاصدک بودم برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که مورد توجه شما قرار گیرد.

✍انشا درباره اگر قاصدک بودم✍

مقدمه:
چشمانم را می‌بندم و آرزو می‌کنم… ناگهان، بال‌های ظریف و لطیف قاصدکی بر شانه‌هایم می‌روید. دیگر من انسان نیستم، من یک قاصدک هستم، رها در آسمان آبی و بی‌کران.

بدنه:
با نسیم ملایمی به پرواز در می‌آیم و از میان گل‌ها و درختان عبور می‌کنم. عطر خوش گل‌ها، روحم را نوازش می‌دهد و صدای دلنشین پرندگان، نغمه‌ای شاد در گوشم می‌نوازد.

به دشت‌های سرسبز و پر از گل می‌روم، جایی که پروانه‌های رنگارنگ در حال رقص و پایکوبی هستند. با آن‌ها همراه می‌شوم و در شادی و زیبایی دشت غرق می‌شوم.
به کوه‌های بلند و مرتفع می‌روم، جایی که ابرها در زیر پاهایم قرار دارند و عظمت طبیعت را به رخ می‌کشند. در کنار قله‌های بلند، احساس قدرت و آزادی می‌کنم.

به شهرها و روستاها می‌روم، جایی که انسان‌ها در حال زندگی و تلاش هستند. از بالا به آن‌ها نگاه می‌کنم و آرزوهایشان را در چشمانشان می‌بینم.
من یک قاصدک هستم، پیام‌آور عشق، امید و آرزو. با هر پرواز، دانه‌های امید را در دل‌ها می‌پاشم و لبخند را بر لبان انسان‌ها می‌نشانم.

نتیجه گیری:
من یک قاصدک هستم، سفری بی‌وقفه در دنیای شگفت‌انگیز. سفری که هرگز به پایان نمی‌رسد و هر روز، تجربه‌ای جدید و هیجان‌انگیز را به ارمغان می‌آورد.

امیدواریم که این انشا مورد پسند شما قرار گرفته باشد.

4.4/5 - (5 امتیاز)

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا