انشا درباره بخشندگی

در این مطلب از سایت موضوع، انشا درباره بخشندگی برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که مورد توجه شما قرار گیرد.
انشا درباره بخشندگی
مقدمه:
در میان گلهای رنگارنگ زندگی، بخشندگی گلی خوشبو و لطیف است که عطر آن نه تنها فضای روح خودمان، بلکه دنیای اطرافمان را نیز معطر میکند. این گل زیبا، ریشه در مهربانی و بزرگواری دارد و ساقه آن از صبر و بردباری تغذیه میشود.
بدنه:
بخشندگی، به معنای چشمپوشی از اشتباهات دیگران و رها کردن کینه و نفرت از آنها است. این کار نه تنها به نفع فرد خاطی، بلکه به نفع خود ما نیز میباشد. چرا که کینه و خشم، مانند زنجیری نامرئی، روحمان را اسیر کرده و مانع از آرامش و شادمانی ما میشود.
اما بخشش، مانند نسیمی خنک، غبار کینه را از قلبمان میزداید و به روحمان آرامش و روشنی میبخشد.
بخشش، فراموشی اشتباهات نیست، بلکه رها کردن بار سنگین کینه و انتقام از دوش خودمان است. این کار به معنای تایید اشتباهات دیگران نیز نیست، بلکه به معنای آزاد کردن خودمان از قفسی است که از خشم و نفرت ساختهایم.
بخشندگی، قدرتی شگفتانگیز دارد. این قدرت میتواند روابطمان را با دیگران بهبود بخشد، باعث ایجاد صلح و صفا در جامعه شود و دنیایی سرشار از عشق و محبت را به ارمغان بیاورد.
داستانهایی از بزرگان و حکایاتی از متون مقدس، سرشار از درسهای آموزنده در مورد بخشندگی است.
حضرت علی (ع) میفرمایند: بخشش، برترین انتقام است.
در قرآن کریم نیز بارها به اهمیت بخشش و گذشت تاکید شده است.
نتیجه گیری:
بخشندگی، کلیدی است که درِ خوشبختی را به روی ما میگشاید. با گشودن این در، میتوانیم از زندگی در کنار دیگران لذت ببریم و به آرامش و صلح حقیقی دست پیدا کنیم.
انشا دوم درباره بخشندگی
مقدمه:
در روستایی سرسبز، دو دوست به نام سارا و فاطمه زندگی میکردند. سارا و فاطمه از بچگی با هم بزرگ شده بودند و با هم به مدرسه میرفتند و با هم بازی میکردند.
بدنه:
یک روز، سارا و فاطمه در حال بازی در حیاط بودند که سارا به طور تصادفی توپ فوتبالش را به شیشه خانهی فاطمه زد. شیشه شکست و فاطمه خیلی عصبانی شد.
فاطمه داد زد و گفت: “تو دیگه دوست من نیستی!” و با عصبانیت از سارا دور شد.
سارا خیلی ناراحت شد. او میدانست که اشتباه کرده بود، اما نمیدانست چطور باید از فاطمه معذرت خواهی کند.
روز بعد، سارا با یک دسته گل رز به خانهی فاطمه رفت. او زنگ زد و منتظر ماند تا فاطمه در را باز کند.
فاطمه در را باز کرد و سارا را دید. سارا با خجالت گلها را به فاطمه داد و گفت: “فاطمه، من خیلی متاسفم که شیشه خانهتان را شکستم. من میدانم که اشتباه کردم و از تو خواهش میکنم که مرا ببخشی.”
فاطمه به گلهای رز نگاه کرد و لبخندی زد. او گفت: “سارا، من تو را دوست دارم و تو هم میدانی که من به خاطر یک شیشه شکسته عصبانی نمیشوم.
نتیجه گیری:
سارا و فاطمه همدیگر را در آغوش گرفتند و آشتی کردند. آنها فهمیدند که بخشش مهمترین چیز در دوستی است.
امیدواریم که این انشا مورد پسند شما قرار گرفته باشد.