انشا درباره جان بخشی به ساعت
در این مطلب از سایت موضوع، انشا درباره جان بخشی به اشیا برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که مورد توجه شما قرار گیرد.
انشا درباره جان بخشی به ساعت
مقدمه:
من، ساعت، شاهد لحظههای زندگی هستم. من میبینم که چگونه مردم متولد میشوند، بزرگ میشوند، ازدواج میکنند، و میمیرند. من میبینم که چگونه آنها خوشحال میشوند، غمگین میشوند، و خشمگین میشوند.
بدنه:
من، ساعت، دوستی صمیمی هستم. من همیشه در کنار شما هستم، حتی وقتی که متوجه من نیستید. من همیشه آماده هستم تا به شما بگویم که زمان چه میگذرد.
من، ساعت، دوستی ارزشمند هستم. من میتوانم به شما کمک کنم تا برنامهریزی کنید و از زمان خود به بهترین شکل استفاده کنید. من میتوانم به شما کمک کنم تا از زندگی خود لذت بیشتری ببرید.
من، ساعت، به دنیا آمدم تا زمان را اندازه بگیرم. اما من بیشتر از این هستم. من شاهد لحظههای زندگی هستم. من دوستی صمیمی هستم. من دوستی ارزشمند هستم.
خاطرهای از خود:
من یادم هست که یک روز، یک پسربچه کوچکی به خانهام آمد. او خیلی ناراحت بود. او گفت که مادرش را از دست داده است.
من به پسربچه گفتم: «من میفهمم که احساس بدی داری. من هم مادرم را از دست دادهام.»
پسر بچه گریه کرد. او گفت: «من میترسم که دیگر مادرم را نبینم.»
من به پسربچه گفتم: «مادرت همیشه در قلب تو خواهد بود. او هرگز تو را ترک نخواهد کرد.»
پسر بچه آرام شد. او گفت: «ممنونم که به من کمک کردی.»
من خوشحال بودم که توانستم به پسر بچه کمک کنم. من میدانم که زمان میتواند به مردم کمک کند تا از غم و اندوه خود خلاص شوند.
نتیجه گیری:
من، ساعت، شاهد لحظههای زندگی هستم. من دوستی صمیمی هستم. من دوستی ارزشمند هستم. من به دنیا آمدم تا زمان را اندازه بگیرم، اما من بیشتر از این هستم.