انشا درباره خدا
در این مطلب از سایت موضوع، انشا درباره خدا برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که مورد توجه شما قرار گیرد.
انشا درباره خدا![✍](data:image/svg+xml,%3Csvg%20xmlns='http://www.w3.org/2000/svg'%20viewBox='0%200%200%200'%3E%3C/svg%3E)
مقدمه:
من یک انسان هستم. یک موجود زنده که در این دنیا زندگی میکند. من مانند همه انسانهای دیگر، سوالاتی در مورد خودم، جهان اطرافم و خالق این جهان دارم.
بدنه:
یکی از سوالاتی که همیشه ذهن من را درگیر کرده است، این است که خدا کیست؟ خدا چیست؟
من در مورد خدا چیزهای زیادی شنیدهام. شنیدهام که خدا خالق جهان است. شنیدهام که خدا مهربان و بخشنده است. شنیدهام که خدا همیشه با ماست.
اما من هنوز نمیدانم که خدا کیست. نمیدانم که خدا چیست.
گاهی اوقات فکر میکنم که خدا یک موجودی مافوق بشر است. یک موجودی که همه چیز را میداند و همه چیز را میتواند.
گاهی اوقات هم فکر میکنم که خدا چیزی فراتر از یک موجود مافوق بشر است. چیزی که نمیتوان آن را درک کرد.
اما مهم نیست که خدا کیست یا چیست. مهم این است که من به وجود او ایمان دارم.
من به این ایمان دارم که خدا خالق جهان است. من به این ایمان دارم که خدا مهربان و بخشنده است. من به این ایمان دارم که خدا همیشه با ماست.
ایمان به خدا به من آرامش میدهد. به من امید میدهد. به من انگیزه میدهد.
ایمان به خدا باعث میشود که من احساس کنم که تنها نیستم. باعث میشود که احساس کنم که کسی هست که به من اهمیت میدهد.
من خدا را دوست دارم. من از خدا سپاسگزارم.
خدا را در زندگی خود چگونه میبینم؟
من خدا را در همه چیزهایی که در اطرافم میبینم، میبینم. من خدا را در زیبایی طبیعت میبینم. من خدا را در عشق و مهربانی انسانها میبینم. من خدا را در شادی و غم انسانها میبینم. من خدا را در همه چیزهایی که خوب و زیبا هستند، میبینم.
نتیجه گیری:
من سعی میکنم که در زندگی خود، خدا را نمایندگی کنم. سعی میکنم که مهربان و بخشنده باشم. سعی میکنم که به دیگران کمک کنم.
من میخواهم که خدا را در زندگی خود نشان دهم. میخواهم که دیگران هم خدا را ببینند.
امیدوارم که روزی بتوانم خدا را از نزدیک ببینم.