انشا

انشا درباره خنده‌دارترین اتفاقی که برایم افتاد

در این مطلب از سایت موضوع، انشا درباره خنده‌دارترین اتفاقی که برایم افتاد برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که مورد توجه شما قرار گیرد.

✍انشا درباره خنده‌دارترین اتفاقی که برایم افتاد✍

مقدمه:
خنده‌دارترین اتفاقی که برای من افتاد، مربوط به دوران کودکی من بود. حدوداً 7 ساله بودم و به همراه خانواده‌ام به یک مهمانی بزرگ دعوت شده بودیم.

بدنه:
من عاشق بازی با بچه‌ها بودم و به محض ورود به مهمانی، به دنبال هم‌بازی‌های جدید گشتم. خیلی زود با چند تا از بچه‌های هم سن و سال خودم آشنا شدم و شروع به بازی کردیم.

در حین بازی، ناگهان چشمم به یک کیک بزرگ و خوشمزه افتاد که روی میز بود. من که عاشق کیک بودم، بدون معطلی به سمت میز رفتم و یک تکه بزرگ از کیک را برای خودم برداشتم.

اما در حین خوردن کیک، ناگهان متوجه شدم که همه به من نگاه می‌کنند. من که خجالت زده شده بودم، به پایین نگاه کردم و دیدم که تمام لباس‌هایم پر از خامه کیک شده است.

نتیجه گیری:
همه بچه‌ها شروع به خندیدن کردند و من هم که دیگر چاره‌ای نداشتم، به همراه آنها خندیدم. آن روز، یکی از خنده‌دارترین و خاطره‌انگیزترین روزهای زندگی من بود.

✍انشا دوم درباره خنده‌دارترین اتفاقی که برایم افتاد✍

مقدمه:
خنده‌دارترین اتفاقی که برایم افتاد، مربوط به دوران کودکی من بود. حدوداً 7 ساله بودم و به همراه خانواده‌ام به یک مهمانی بزرگ دعوت شده بودیم.

بدنه:
من عاشق لباس‌های پف‌دار و مجلسی بودم و آن روز هم با یک پیراهن پف‌دار و زیبا به مهمانی رفته بودم.
در حین بازی با بچه‌ها، ناگهان پشتم به لبه‌ی یک میز گیر کرد و تمام پف لباسم باد کرد و من مثل یک توپ بزرگ شدم.

همه بچه‌ها از خنده غش کرده بودند و من که خیلی خجالت‌زده شده بودم، شروع به گریه کردن کردم.
اما مادرم که متوجه ماجرا شده بود، به سرعت به کمکم آمد و با خنده، پف لباسم را صاف کرد.

نتیجه گیری:
بعد از آن، همه بچه‌ها دور من جمع شدند و شروع به تعریف کردن خاطرات خنده‌دار خودشان کردند.
آن روز، یکی از بهترین روزهای زندگی من بود.

امیدواریم که این انشا مورد پسند شما قرار گرفته باشد.

به این مقاله امتیاز دهید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا