انشا درباره سگ ولگرد

در این مطلب از سایت موضوع، انشا درباره سگ ولگرد برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که مورد توجه شما قرار گیرد.
انشا درباره سگ ولگرد
آتش از تنهایی و گرسنگی رنج میبرد. او آرزو داشت که صاحبخانهای داشته باشد و مورد محبت قرار بگیرد.
آتش که خیلی غمگین و تنها بود، دوباره در خیابانها پرسه میزد. اما خاطره محبت سارا همیشه در قلب او باقی ماند و به او امید میداد که روزی دوباره صاحبخانهای پیدا کند و مورد محبت قرار بگیرد.
انشا دوم درباره سگ ولگرد
در گوشهای از خیابانهای شلوغ شهر، سگی ولگرد به نام قهوهای زندگی میکرد. قهوهای روزهای خود را به تنهایی در میان زبالهها و خرابهها میگذراند و همیشه گرسنه و تشنه بود. مردم شهر از او دوری میکردند و گاه به او سنگ میزدند.
بدنه:
قهوهای هر روز با حسرت به سگهای خانگی که در کنار صاحبانشان با خوشحالی بازی میکردند، نگاه میکرد و آرزو میکرد که او هم صاحب مهربانی داشته باشد.
تا اینکه یک روز، دختربچهای به نام سارینا که در حال قدم زدن در خیابان بود، قهوهای را دید. سارینا که از دیدن سگ ولگرد غمگین و نحیف متاثر شده بود، به سمت او رفت و با مهربانی نوازشش کرد.
قهوهای که تا به حال چنین محبتی را تجربه نکرده بود، دم خود را تکان داد و لیس لیس زبانش را به دست سارینا مالید. سارینا که از قهوهای خوشش آمده بود، او را به خانه خود برد و به او غذا و آب داد.
مادر و پدر سارینا در ابتدا با آوردن قهوهای به خانه مخالف بودند، اما سارینا با التماس و خواهش آنها را راضی کرد. از آن روز به بعد، قهوهای دیگر سگ ولگرد نبود. او صاحب مهربانی داشت که به او عشق میورزید و از او مراقبت میکرد.
قهوهای در خانه سارینا زندگی شادی داشت. او با سارینا و دیگر حیوانات خانگی آنها بازی میکرد، در حیاط میدوید و از محبت و توجه صاحبانش لذت میبرد.
نتیجه گیری:
قهوه ای هرگز محبت و مهربانی سارینا و خانوادهاش را فراموش نکرد و همیشه قدردان آنها بود. او با وفاداری و فداکاری خود، به آنها ثابت کرد که حتی یک سگ ولگرد نیز میتواند یار و همراهی صمیمی و دوستداشتنی باشد.
امیدواریم که این انشا مورد پسند شما قرار گرفته باشد.