انشا درباره صبح سرد و برفی زمستان
در این مطلب از سایت موضوع، انشا درباره صبح سرد و برفی زمستان برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که مورد توجه شما قرار گیرد.
انشا درباره صبح سرد و برفی زمستان
مقدمه:
چشمانم را به آرامی باز میکنم. سرمای ملایمی صورتم را نوازش میدهد. به پنجره نگاه میکنم و دنیایی سفید و برفی را میبینم که در نور صبحگاهی غرق شده است. گویی زمین با لحافی از جنس الماس پوشیده شده است. سکوت عمیقی بر همه جا حاکم است، گویی همه چیز در خوابی زمستانی فرو رفته است.
بدنه:
از تخت بیرون میآیم و به سمت پنجره میروم. دانههای برف به آرامی از آسمان نازل میشوند و منظرهای شاعرانه خلق میکنند. درختان برهنه، با رگههایی از برف سفید، مانند مجسمههایی در سکوت ایستادهاند. گنجشکهای کوچک با پرهای قهوهای، در جستجوی غذا، در میان برفها جست و خیز میکنند.
حس سرما و سکوت، آرامشی عمیق به من میدهد. به یاد خاطرات دوران کودکی میافتم، زمانی که با شور و شوق به برف بازی میپرداختیم و آدم برفیهای غولپیکر میساختیم. لبخندی بر لبانم نقش میبندد و غرق در افکارم میشوم.
ناگهان صدای مادرم را میشنوم که برای صبحانه مرا صدا میزند. از اتاق بیرون میروم و به سمت آشپزخانه میروم. بوی نان و پنیر داغ در فضای خانه پیچیده است. بخاری از بخاری هیزمی به هوا بلند میشود و گرمای دلچسبی را در خانه ایجاد میکند.
در کنار خانواده، صبحانهای گرم و دلچسب میخوریم. از پنجره آشپزخانه، حیاط خانه را میبینم که با برف پوشیده شده است. گویی زمین نقاشی بینظیر را به نمایش گذاشته است.
پس از صبحانه، تصمیم میگیرم به بیرون بروم و از زیبایی زمستان لذت ببرم. لباسهای گرمم را میپوشم و به حیاط میروم. قدم در برفهای نرم و لطیف میگذارم و حس سرما و تازگی، تمام وجودم را فرا میگیرد.
در سکوت زمستانی، به قدم زدن ادامه میدهم و از زیباییهای بینظیر طبیعت لذت میبرم. گویی زمستان با تمام عظمت خود، به من یادآوری میکند که زندگی پر از چالش و تضاد است، اما در عین حال، زیباییها و شگفتیهای بسیاری نیز در آن وجود دارد.
نتیجه گیری:
صبح سرد و برفی زمستان، درسهای زیادی به من میدهد. درس صبر و شکیبایی، درس امید و تلاش، و درس قدرشناسی از زیباییهای زندگی.
امیدواریم که این انشا مورد پسند شما قرار گرفته باشد.