انشا

انشا درباره صبر

در این مطلب از سایت موضوع، اانشا درباره صبر برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که مورد توجه شما قرار گیرد.

✍انشا درباره صبر✍

مقدمه:
همه ما در زندگی خود با موقعیت‌هایی روبرو می‌شویم که نیاز به صبر و شکیبایی دارند. صبر مانند یک کلید طلایی است که می‌تواند درهای موفقیت و خوشبختی را به روی ما باز کند.

بدنه:
یک روز که به همراه مادرم به خرید رفته بودیم، در صف طولانی صندوق منتظر ماندیم. من که از انتظار خسته شده بودم، شروع به غر زدن و بی‌قراری کردم. مادرم با لحنی مهربان به من گفت: “صبر داشته باش، بالاخره نوبت ما هم می‌شود.”

در آن لحظه، به یاد داستانی افتادم که معلمم برایمان تعریف کرده بود. داستان مورچه‌ای که با صبر و حوصله، دانه‌های گندم را جمع‌آوری می‌کرد و برای زمستان خود ذخیره می‌کرد. مورچه با وجود سختی‌ها و موانع، صبر خود را از دست نداد و در نهایت به هدف خود رسید.

با یادآوری این داستان، تصمیم گرفتم صبر پیشه کنم و منتظر بمانم. کم کم متوجه شدم که صبر فقط در صف خرید نیست، بلکه در تمام مراحل زندگی ما کاربرد دارد.
در درس خواندن، در ورزش، در روابط با دوستان و خانواده، و در تمام موقعیت‌های دیگر، صبر و شکیبایی می‌تواند به ما کمک کند تا به موفقیت برسیم.

نتیجه گیری:
صبر مانند یک گوهر گرانبها است که باید آن را حفظ و مراقبت کنیم. با صبر و حوصله می‌توانیم بر مشکلات غلبه کنیم و به اهداف خود دست یابیم.

✍انشا دوم داستان یک مورچه صبور✍

مقدمه:
گاهی وقت‌ها، مثل مورچه‌ای می‌شویم که در حال حمل یک تکه نان بزرگ است. با هر قدمی که برمی‌داریم، نان سنگین‌تر می‌شود و نفس نفس می‌زنیم. در این لحظه، فقط یک چیز می‌تواند به ما کمک کند: صبر

بدنه:
روزی روزگاری، مورچه‌ای کوچک و زحمتکش به نام پاتو، در جستجوی غذا بود. ناگهان، تکه نان بزرگی را پیدا کرد. پاتو با خوشحالی نان را روی دوشش گذاشت و به سمت لانه‌اش راه افتاد.
اما نان خیلی سنگین بود. پاتو با هر قدمی که برمی‌داشت، خسته‌تر می‌شد. مورچه‌های دیگر از کنار او می‌گذشتند و با تعجب به او نگاه می‌کردند.

یکی از مورچه‌ها به پاتو گفت: “چرا اینقدر اذیت می‌شوی؟ نان را رها کن و برو.”
اما پاتو به حرف او گوش نداد. او می‌دانست که اگر صبر کند، می‌تواند نان را به لانه‌اش برساند و غذای خانواده‌اش را تامین کند.
پاتو به راهش ادامه داد. گاهی اوقات، زمین می‌خورد و نان از روی دوشش می‌افتاد. اما پاتو ناامید نمی‌شد. او دوباره نان را برمی‌داشت و به راهش ادامه می‌داد.

نتیجه گیری:
بالاخره، بعد از تلاش و صبر فراوان، پاتو نان را به لانه‌اش رساند. خانواده‌اش از دیدن نان بسیار خوشحال شدند. پاتو به آن‌ها گفت: “با صبر و حوصله می‌توان به هر چیزی که می‌خواهید برسید.”

امیدواریم که این انشا مورد پسند شما قرار گرفته باشد.

به این مقاله امتیاز دهید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا