انشا درباره قصه ناتمام درختان
در این مطلب از سایت موضوع، انشا درباره قصه ناتمام درختان برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که مورد توجه شما قرار گیرد.
انشا درباره قصه ناتمام درختان
مقدمه:
درختان کهنسال، رازداران سرزمین ما هستند. ریشههایشان در اعماق خاک فرو رفته و شاخههایشان به آسمان بلند شده است. آنها در طول سالها، شاهد وقایع بسیاری بودهاند و داستانهای زیادی برای گفتن دارند.
بدنه:
روزی روزگاری، در جنگلی انبوه، درختانی بلند و تناور زندگی میکردند. آنها با هم دوست بودند و در غم و شادی هم شریک بودند. آنها برای هم قصه میگفتند و از تجربیات خود با هم صحبت میکردند.
یک روز، درختی کهنسال شروع به قصهای کرد. قصهای از ظلم و ستم انسانها، از قطع درختان جنگل و از نابودی طبیعت. اما قبل از اینکه قصه به پایان برسد، ناگهان صدایی مهیب به گوش رسید.
انسانها با تبر و اره به جنگل آمده بودند. آنها شروع به قطع درختان کردند. درختان وحشتزده فریاد میزدند و از انسانها التماس میکردند. اما انسانها بیرحمانه به کار خود ادامه دادند.
درخت کهنسال، با دیدن این صحنه، غمگین و ناامید شد. او میدانست که قصهاش ناتمام خواهد ماند. او میدانست که جنگل نابود خواهد شد و حیوانات آواره خواهند شد.
اما در دل تاریکی، امیدی هم وجود داشت. چند نهال کوچک در کنار درخت کهنسال روییده بودند. این نهالها، نمادی از امید و آینده بودند.
ما انسانها مسئول حفظ و نگهداری از جنگلها هستیم. ما باید از درختان مراقبت کنیم و از نابودی آنها جلوگیری کنیم. ما باید قصه درختان را به گوش دیگران برسانیم و آنها را از ظلم و ستم انسانها آگاه کنیم.
آینده جنگل در دستان ماست. اگر ما از جنگلها مراقبت کنیم، نهالهای کوچک به درختان تنومند تبدیل خواهند شد و قصه درختان ادامه پیدا خواهد کرد.
نتیجه گیری:
قصه درختان، قصهای ناتمام است. قصهای از ظلم و ستم انسانها، از نابودی طبیعت و از امید به آینده. ما باید با هم تلاش کنیم تا این قصه به پایانی خوش برسد.
امیدواریم که این انشا مورد پسند شما قرار گرفته باشد.