انشا درباره قلم ها سخن میگویند
در این مطلب از سایت موضوع، انشا درباره قلم ها سخن میگویند برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که مورد توجه شما قرار گیرد.
انشا درباره قلم ها سخن میگویند
مقدمه:
در خلوت کتابخانهای کهنه، میان انبوه کتابهای گرد و غبار گرفته، قلمهایی آرمیده بودند. هر کدام از آنها داستانی برای گفتن داشتند، داستانی از کلماتی که بر روی کاغذ نقش بسته بودند، از ایدههایی که به ثمر رسیده بودند و از دنیایی که با حروف آفریده شده بود.
بدنه:
یکی از قلمها، کهنه و فرسوده بود، با صدایی لرزان گفت: “من سالهاست که در دست شاعران و نویسندگان بزرگ بودهام. با آنها سفر کردهام، عشق را تجربه کردهام، و از جنگ و صلح نوشتهام. من راوی داستانهای بیشماری هستم که در گذر زمان به دست فراموشی سپرده شده بودند.”
قلم دیگری، که نو و براق بود، با لحنی شادمانه گفت: “من هنوز جوان هستم، اما چیزهای زیادی آموختهام. من با دانشآموزان در نوشتن تکالیفشان، با دانشمندان در ثبت کشفهایشان، و با عاشقان در نوشتن نامههای عاشقانه یاری رساندهام. من ابزاری برای خلق و نوآوری هستم.”
قلمی دیگر، که از جنس چوب بود، با لحنی عمیق و پرمغز گفت: “من از جنگلهای انبوه آمدهام، جایی که درختان در سکوت و صلح با یکدیگر زندگی میکنند. من صدای طبیعت هستم، صدای موجوداتی که نمیتوانند سخن بگویند. من راوی داستانهایی از زیبایی و شکنندگی دنیای پیرامونمان هستم.”
در میان صحبتهای قلمها، ناگهان صدایی از میان کتابها به گوش رسید. کتابی کهنه و چرمی، که پر از حکایتهای قدیمی بود، لب به سخن گشود و گفت: “قلمها، شما فقط ابزارهایی برای نوشتن نیستید. شما راویان تاریخ، حافظان دانش، و خالقان دنیایی هستید که در آن زندگی میکنیم. کلماتی که شما بر روی کاغذ نقش میبندید، میتوانند دنیا را تغییر دهند، میتوانند الهامبخش نسلهای آینده باشند، و میتوانند پلی بین انسانها بسازند.”
قلمها با شنیدن این سخنان، سکوت اختیار کردند و به عمق وجود خود فرو رفتند. آنها فهمیدند که رسالتی خطیر بر دوش دارند. رسالتی برای به اشتراک گذاشتن دانش، برای خلق زیبایی، و برای ساختن دنیایی بهتر.
از آن روز به بعد، قلمها با شور و اشتیاق بیشتری به نوشتن پرداختند. آنها میدانستند که هر کلمهای که بر روی کاغذ نقش میبندند، میتواند دنیایی را دگرگون کند.
نتیجه گیری:
قلمها، نغمههای بیصدای دانایی هستند. آنها با هر کلمه، داستانی را روایت میکنند، ایدهای را به اشتراک میگذارند، و دنیایی را خلق میکنند.
انشا دوم درباره قلم ها سخن میگویند
مقدمه:
در خلوت شب، هنگامی که سکوت بر جهان حکمفرماست، قلمها در گوشهای جمع میشوند و به نجوا با یکدیگر سخن میگویند. هر کدام از آنها داستانی برای گفتن دارند، داستانی از جنس دانایی، خیال، و آفرینش.
بدنه:
قلمی کهنه و پرمهر، از روزگاری دور و نویسندهای گمنام حکایت میکند. از دستانی که با عشق و شور بر او حرکت میکردند و کلماتی را بر صفحه کاغذ نقش میزدند که تا ابد در تاریخ باقی ماندند.
قلمی دیگر، از شاعری پرشور و احساساتی میگوید که با هر کلمهای که مینوشت، گویی تابلویی از عشق و زیبایی را بر بوم هستی نقش میزد.
قلمی تیز و برنده، از نویسندهای جسور و انقلابی سخن میراند که با نوشتههای خود، پرده از ظلم و ستم برمیداشت و ندای آزادی و عدالت را سر میداد.
قلمی ظریف و هنرمندانه، از نقاش چیره دستی میگوید که با هر کلمهای که مینوشت، گویی تصویری از دنیای خیال و رؤیا را بر صفحه کاغذ ترسیم میکرد.
در این گفتگوی شبانه، قلمها نه تنها از گذشته میگویند، بلکه از آینده نیز سخن میرانند. از داستانهایی که هنوز نوشته نشدهاند، از شعرهایی که هنوز سروده نشدهاند، و از ایدههایی که هنوز در ذهن انسانها شکل نگرفتهاند.
قلمها میدانند که قدرت آنها فراتر از نوشتن کلمات بر روی کاغذ است. آنها میتوانند افکار را بیدار کنند، احساسات را برانگیزند، و دنیایی جدید را خلق کنند.
در این نجواهای شبانه، قلمها به یکدیگر یاد میدهند، از یکدیگر الهام میگیرند، و با هم برای خلق دنیایی زیباتر و عادلانهتر تلاش میکنند.
صبح که میشود، قلمها دوباره به دست صاحبانشان میرسند و آماده میشوند تا داستانهای جدیدی را بر صفحه کاغذ نقش بزنند. اما نجواهای شبانه آنها هرگز فراموش نمیشود، زیرا این نجواها یادآور قدرت بینظیر قلم در خلق و آفرینش هستند.
قلمها نهتنها ابزار نویسندگان و شاعران هستند، بلکه زبان گویای بشریت نیز میباشند. آنها حافظان تاریخ، راویان داستانها، و خالقان دنیای خیال و رؤیا هستند.
نتیجه گیری:
در هر گوشهای از جهان، قلمی در حال نوشتن است. هر کدام از این قلمها داستانی برای گفتن دارند، داستانی که میتواند زندگی انسانها را تغییر دهد و دنیایی را به مکانی بهتر تبدیل کند.
امیدواریم که این انشا مورد پسند شما قرار گرفته باشد.