انشا درباره ماه محرم برای کلاس سوم با مقدمه و بدنه و نتیجه گیری

در این مطلب از سایت موضوع، انشا درباره ماه محرم برای کلاس سوم با مقدمه و بدنه و نتیجه گیری برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که مورد توجه شما قرار گیرد.
✏️انشا درباره ماه محرم برای کلاس سوم✏️
مقدمه:
من اسم ماه محرم را از وقتی کوچولو بودم شنیدهام. وقتی ماه محرم میآید، همه چیز فرق میکند. مردم لباس مشکی میپوشند، صدای نوحه از مسجدها میآید و همه کمی ناراحت میشوند. من همیشه از مامان و بابا میپرسم که چرا اینقدر این ماه برای مردم مهم است.
بدنه:
مامانم با مهربانی میگوید: “محرم ماهی است که در آن امام حسین علیهالسلام برای خوبی و عدالت جنگید و شهید شد.”
من خیلی دوست دارم درباره امام حسین بدانم. او پسر امام علی و حضرت فاطمه بود. خیلی شجاع و مهربان بود و هیچوقت به کسی بدی نمیکرد.
وقتی محرم میآید، من با خانوادهام به مسجد میرویم. آنجا مردم دعا میخوانند، بعضیها گریه میکنند. من نمیتوانم جلوی اشکم را بگیرم وقتی میفهمم امام حسین و بچههایش در صحرای داغ بدون آب ماندند. حتی حضرت علیاصغر، نوزاد کوچک امام، تشنه بود ولی دشمنان دلشان نسوخت.
در محرم، ما نذری میدهیم. مامانم آش درست میکند. من کمک میکنم نذریها را بین همسایهها پخش کنیم. بعضی وقتها خودم ظرفها را میبرم در خانهی همسایهها. وقتی تشکر میکنند، خوشحال میشوم.
تو مدرسه هم خانم معلم برایمان قصهی کربلا را تعریف کرد. او گفت که امام حسین برای دفاع از دین خدا و مهربانی شهید شد.
من یاد گرفتم که همیشه باید راستگو، خوب، با ادب و شجاع باشم. مثل امام حسین که برای خوبیها جنگید، نه برای خودش.
نتیجهگیری:
ماه محرم برای من ماهی مهم و غمگین است. در این ماه به یاد امام حسین و یارانش میافتم و دعا میکنم.
من همیشه دوست دارم مثل او آدم خوبی باشم، به دیگران کمک کنم و هیچوقت به کسی ظلم نکنم.
امام حسین قهرمان دل من است، و من او را از ته قلبم دوست دارم.
✏️انشا دوم درباره ماه محرم برای کلاس سوم✏️
مقدمه:
وقتی ماه محرم میرسد، انگار حال و هوای شهر عوض میشود. صدای نوحه از مسجدها میآید، مردم لباس مشکی میپوشند و همه آرامتر و مهربانتر میشوند. من همیشه با تعجب نگاه میکردم تا بفهمم محرم یعنی چی؟
بدنه:
مامانم میگوید: «محرم، ماه غم امام حسینه. اون کسیه که برای دفاع از خوبی و حقیقت شهید شد.»
من وقتی اسم امام حسین را میشنوم، یاد شجاعت و مهربانی میافتم. او با خانوادهاش به کربلا رفت ولی دشمنان با آنها جنگیدند. حتی به بچه کوچکش، حضرت علیاصغر، آب ندادند. دلم میسوزد وقتی اینها را میشنوم.
ما در محرم به هیئت میرویم. صدای طبل و نوحهخوانی میآید. من کنار بابام مینشینم و با دقت گوش میدهم. خیلیها اشک میریزند. من هم گاهی بیصدا اشک میریزم، چون دلم برای امام حسین میگیرد.
یکی از قشنگترین کارهای محرم، نذری دادن است. مامانم هر سال آش درست میکند و من کمکش میکنم. ظرفهای نذری را با ذوق میبرم برای همسایهها. وقتی میگویند “خدا قبول کنه”، دلم گرم میشه.
در مدرسه هم خانم معلم درباره کربلا و فداکاری امام حسین برایمان حرف میزند. من یاد گرفتم که باید مثل امام حسین، مهربون و شجاع باشم و از حق دفاع کنم.
نتیجهگیری:
محرم برای من فقط یک ماه نیست. یک درس بزرگه. درسی از شجاعت، فداکاری و خوبی. من امام حسین را مثل یک قهرمان واقعی دوست دارم. همیشه برایش دعا میکنم و سعی میکنم مثل او آدم خوبی باشم.
امیدواریم که این انشا مورد پسند شما قرار گرفته باشد.
نظر شما مانند چراغی است که در تاریکی راه را روشن میکند؛ با به اشتراک گذاشتن آن، به دیگران کمک میکنید تا مسیر بهتری را پیدا کنند.