انشا

انشا درباره مزرعه ای در انتظار باران

در این مطلب از سایت موضوع، انشا درباره مزرعه ای در انتظار باران برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که مورد توجه شما قرار گیرد.

✍انشا درباره مزرعه ای در انتظار باران✍

مقدمه:
مزرعه‌ای وسیع و پهناور در دل دشت گسترده‌ای قرار گرفته است. در دوردست‌ها، افق با تپه‌های کم ارتفاع و آسمانی بی‌انتها در هم می‌آمیزد. مزرعه، جایی که زمین و آسمان به هم می‌رسند، سرشار از سکوت و آرامش است. اما در این آرامش، اضطراب و انتظاری عمیق نهفته است؛ مزرعه‌ای که با تمام امید خود به آسمان نگاه می‌کند، در انتظار باران است.

بدنه:
زمین زیر پایمان خشک و ترک‌خورده است. هر تکه از خاک، گویی تشنه و بی‌رمق، به سوی آسمان دست دراز کرده است. ریشه‌های گیاهان به سختی در دل خاک فرو رفته‌اند، در جستجوی قطره‌ای آب که بتواند آن‌ها را از این عطش نجات دهد. هر برگ، هر ساقه، حتی هوا نیز سنگینی انتظار را با خود به همراه دارد. مزرعه، این بستر زنده‌ی زندگی، اکنون در حالتی از سکون و خاموشی فرو رفته است.

آسمان، این منبع همیشگی حیات، اکنون خالی و بی‌رمق به نظر می‌رسد. ابرهای خاکستری و سنگین، در دوردست‌ها به آرامی در حال حرکت‌اند، اما هنوز به مزرعه نرسیده‌اند. خورشید، بی‌رحم و سوزان، گرمای خود را بر زمین می‌تاباند و زمین هر لحظه بیشتر و بیشتر از رطوبت خود تهی می‌شود. اما مزرعه همچنان امیدوار است؛ امیدوار به آن لحظه‌ای که آسمان با بخشندگی خود، باران را نثار زمین کند.

در این سکوت، صدایی از دور به گوش می‌رسد. صدای آرام و خفه‌ی رعد و برق، که نویدبخش تغییری قریب‌الوقوع است. نسیمی سرد و تازه از دور می‌وزد و گیاهان خشکیده و خسته را به رقص درمی‌آورد. مزرعه، به رغم تمام خستگی‌هایش، دوباره به جنب و جوش می‌افتد. صدای قطرات باران در ذهن همه‌ی جانداران طنین‌انداز می‌شود؛ صدایی که نویدبخش زندگی و طراوت است.

ناگهان، اولین قطره‌ی باران بر خاک مزرعه می‌افتد. قطره‌ای کوچک، اما پر از زندگی. این قطره، گویی پیامی از آسمان به زمین است؛ پیامی از محبت و بخشندگی. سپس قطرات بیشتری به دنبال هم می‌آیند، ابتدا آرام و پراکنده، و سپس به صورت رگباری تند و پیوسته. مزرعه، که تا دقایقی پیش خشک و بی‌جان بود، اکنون با هر قطره‌ی باران، دوباره جان می‌گیرد.

گیاهان، که پیش از این در سکوت و بی‌حرکتی فرو رفته بودند، اکنون با طراوت و زندگی جدیدی سر به هوا بلند می‌کنند. زمین، که پیش‌تر خشک و ترک‌خورده بود، اکنون با لذت و رضایت، آب را به خود جذب می‌کند. هر گوشه‌ای از مزرعه، از این باران حیات‌بخش سرشار شده و زندگی دوباره در آن جریان می‌یابد.

نتیجه گیری:
مزرعه‌ای که روزی در انتظار باران بود، اکنون با حضور این هدیه‌ی آسمانی، دوباره به زندگی بازگشته است. این انتظار، اگرچه پر از اضطراب و نگرانی بود، اما نتیجه‌اش زندگی و طراوتی دوباره بود. باران، نمادی از امید و حیات است؛ هدیه‌ای از آسمان که می‌تواند حتی خشک‌ترین و بی‌رمق‌ترین زمین‌ها را نیز به زندگی بازگرداند. مزرعه، با این باران، دوباره به جنب و جوش و زندگی بازمی‌گردد، و این چرخه‌ی طبیعی حیات، با هر باران دوباره تکرار می‌شود.

✍انشا دوم درباره مزرعه ای در انتظار باران✍

مقدمه:
در دل یک دشت پهناور و سرسبز، مزرعه‌ای کوچک و ساده وجود دارد که روزهای زیادی را در انتظار باران سپری کرده است. این مزرعه، جایی است که زمین و آسمان به هم می‌رسند و طبیعت با تمام قدرت خود به نمایش در می‌آید. مزرعه‌ای که زندگی‌اش وابسته به آبی است که از آسمان فرو می‌ریزد؛ آبی که با هر قطره‌اش، امید به زندگی در دل خاک جوانه می‌زند.

بدنه:
روزها می‌گذرد و آفتاب سوزان، بی‌وقفه بر زمین می‌تابد. خاک خشک و ترک‌خورده، نشانه‌ای از گذر زمان و انتظار طولانی مزرعه است. گیاهان کوچک و نهال‌های تازه کاشته شده، سرشان را به سوی آسمان بلند کرده‌اند، گویی از آسمان درخواست لطف و بارش دارند. هر برگ و هر ساقه، در این مزرعه به امید قطره‌ای آب، با طبیعت مبارزه می‌کند.

مزرعه‌داران نیز هر روز با امید به آسمان چشم می‌دوزند و به دنبال نشانه‌ای از ابرهای باران‌زا می‌گردند. زمین زیر پایشان گرم و خشک است، و هر قدمی که بر می‌دارند، گویی صدای فریاد زمین برای آب را می‌شنوند. آنها می‌دانند که اگر باران نبارد، زحماتشان هدر خواهد رفت و محصولی در کار نخواهد بود.

مزرعه در سکوت، به آسمان خیره شده است. انتظار برای باران، انتظاری است پر از امید و آرزو. هر ابری که در آسمان ظاهر می‌شود، برای مزرعه نشانه‌ای از نزدیکی باران است. مزرعه‌داران با دقت هر تغییر کوچک در هوا را رصد می‌کنند، نسیم خنکی که ناگهان می‌وزد، شاید بشارتی از باران باشد.

با وجود خشکی و کمبود آب، مزرعه همچنان زنده است. هر گیاه، هر بوته، با تمام قدرت خود به مبارزه ادامه می‌دهد. ریشه‌ها در دل خاک، عمیق‌تر فرو می‌روند تا شاید رطوبتی را بیابند و خود را از خشکی نجات دهند. این مزرعه، نمادی است از مقاومت و امید، جایی که زندگی در برابر سختی‌ها سر خم نمی‌کند.

و بالاخره، پس از روزهای طولانی انتظار، آسمان ابری می‌شود. نسیم سردی که از سمت کوه‌ها می‌وزد، نوید باران را با خود می‌آورد. دانه‌های باران، یکی پس از دیگری، بر روی زمین خشک مزرعه می‌نشینند. خاک تشنه، با ولع آب را می‌بلعد و صدای قطرات باران، موسیقی نجات‌بخش طبیعت است.

گیاهان، که روزها و شب‌ها در انتظار این لحظه بودند، با هر قطره باران جان می‌گیرند. برگ‌ها از خوشحالی می‌لرزند و بوته‌ها سر به سوی آسمان می‌برند. ریشه‌ها، که تا پیش از این در جستجوی آب به عمق خاک نفوذ کرده بودند، اکنون با خنکای باران سیراب می‌شوند.

پس از بارش باران، مزرعه جان تازه‌ای می‌گیرد. خاک نرم و مرطوب شده است و بوی خوش آن در هوا پیچیده است. مزرعه‌داران با لبخند و رضایت به زمین‌هایشان نگاه می‌کنند و می‌دانند که تلاش‌هایشان بی‌ثمر نبوده است. گیاهان سبز و شاداب، در زیر نور خورشید که حالا با ملایمت می‌تابد، رشد می‌کنند و نشانه‌ای از زندگی و امید را به نمایش می‌گذارند.

نتیجه گیری:
مزرعه‌ای که روزی در انتظار باران بود، اکنون با شادابی و زندگی دوباره می‌درخشد. این مزرعه، به ما می‌آموزد که صبر و امید در برابر سختی‌ها، می‌تواند به زندگی و شکوفایی منجر شود. باران، که نمادی از رحمت و لطف الهی است، زندگی را به این مزرعه بازگرداند و به ما یادآوری کرد که همیشه پس از سختی‌ها، روزهای بهتری در راه است.

امیدواریم که این انشا مورد پسند شما قرار گرفته باشد.

به این مقاله امتیاز دهید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا