انشا ادبی درباره پاییز
✍انشا ادبی درباره پاییز✍
مقدمه:
وزش نسیم بوی پاییز را در کوچه پس کوچه های شهر پخش می کند، صدای خش خش برگ های رنگارنگ پاهایم را مجاب برای برداشتن قدم های بیش تر می کند.
بدنه:
خش خش … صدای پای خزانی است که نغمه ی شروع مهر را به گوش می رساند، زنگ ها به صدا در می آیند شور و شوق دانش اموزان، هر کس را به یک سوی مدرسه دعوت می کند. کم کم آغوش گرم هوا خداحافظی می کند و در را برای آبان ماه باز می کند، گویی آسمان دلش گرفته، فریاد های خشمناکش همه را می ترساند و از خود دور می کند، اما بعد از چندی صدای شرشر اشکهایش دل همه را بدست می آورد، اولین باران پاییزی شهر را پر از طراوت و آرامش می کند. ریشه های درختان کم کم سوزش سرما را احساس می کنند و شاخه و تنه هایشان را چروکیده می کنند، خبر از پایان آذر است گویی این پاییز نیز به پایان رسیده است.
نتیجه:
پاییز زمستانی است که تب کرده، سکوتیست که سخنش را قورت داده، شروعش شور و شوق و پایانش سکوت و سرمای کوچه ها را فراخوانده.