کلاس چهارم ابتدایی
معنی شعر خبرداغ فارسی کلاس چهارم ابتدایی

معنی شعر خبرداغ فارسی کلاس چهارم ابتدایی
خبری داشت کلاغ گفت درگوشِ درخت |
کلاغ خبری داشت که با قار قار کردن به درخت گفت. |
برگ ها تک تک ریخت از سر و دوشِ درخت |
(با شنیدن خبر کلاغ)برگ های درخت یکی یکی از همه جای درخت شروع به ریختن کردند. |
سار از شاخه پرید بال زد تا تهِ باغ |
ساری (نوعی پرنده) که روی درخت نشسته بود بال زنان تا انتهای باغ رفت. |
گفت با سبزه و گل هرچه را گفت کلاغ |
خبری را که کلاغ داده بود ، به سبزه وگل گفت. |
دل هر غنچه تپید رنگِ گلبرگ پرید |
غنچه ها پژمرده و رنگ گلبرگ ها زرد شدند. |
برگ، بی حوصله شد سبزه خمیازه کشید |
برگ ها بی حوصله و سبزه ها خمیده شدند. (یعنی هرچه زودتر می خواستند بریزند) |
شاپرک خواب نبود پَر زد از باغ و گذشت |
شاپرک که خواب نبود پَر زد و از باغ عبور کرد. |
هرچه را دید و شنید بُرد تا پهنه ی دشت |
تمام چیزهایی که دیده و شنیده بودباخود به همه جای دشت بُرد وپخش کرد. |
آهو از دشت گریخت رَمه برگشت به ده |
با شنیدن این خبر، آهو از دشت فرار کردوگلّه های گاو و گوسفند به روستا برگشتند. |
عاقبت باز رسید خبر از دشت به دِه |
سرانجام خبر از دشت به ده رسید. |
باد هوهو می کرد ابر هی می بارید |
باد شروع به وزیدن و ابر شروع به باریدن کرد. |
خبر داغ کلاغ دِه به دِه می پیچید |
خبر داغی که کلاغ آورده بود ، روستا به روستاو شهر به شهر پخش می شد. |