کلاس چهارم ابتدایی
معنی شعر روباه و زاغ فارسی کلاس چهارم ابتدایی

معنی شعر روباه و زاغ فارسی کلاس چهارم ابتدایی
زاغکی قالب پنیری دید به دهان برگرفت و زود پرید |
زاغ کوچکی قالب پنیری دید وبانوکش آن را زود برداشت و پرید. |
بردرختی نشست بر راهی که از آن می گذشت روباهی |
سر راهش بردرختی نشست که از آن روباهی عبور می کرد. |
روبه پرفریب و حیلت ساز رفت پای درخت و کرد آواز |
روباه مکّار و حیله گرپایین درخت آمد وشروع به آواز خواندن کرد. |
گفت : به به ! چه قدر زیبایی! چه سری ، چه دمی ، عجب پایی! |
گفت : به به ! چه قدر زیبا هستی،عجب سر ودم وپای زیبایی داری! |
پرو بالت سیاه رنگ و قشنگ نیست بالاتر از سیاهی رنگ |
گفت : پَر و بال تو سیاه رنگ و قشنگ هست و زیباتر از این رنگ وجود ندارد. |
گر خوش آواز بودی و خوش خوان نَبُدی بهتر ازتو در مرغان |
ولی اگر خوش آواز و خوش صدا هم بودی ، پرنده ای بهتر ازتو در میان پرنده ها پیدا نمی شد. |
زاغ می خواست قار قار کند تا که آوازش آشکارکند |
زاغ خواست که قارقار کرده و صدایش را به روباه نشان دهد. |
طعمه افتادچون دهان بگشود روبهک جست و طعمه را بِربود |
تا دهانش را باز کرد ، خوراکش افتاد و روباه کوچک پرید و خوراک را دزدید . |