مواظبت کردم : نگهداری کردم |
غازی : بند باز |
مطمئن باش : آسوده باش ، خیالت راحت باشد |
بستد : گرفت |
اشتیاق : آرزومندی ، شوق |
نرمی : نرم بودن ، مهربانی |
هجوم آوردند : حمله کردند |
جمله : همه |
جارچیان : کسانی که در روزگار گذشته خبرهای مهم را با صدای بلند
به اطلاع مردم می رساندند |
معلق : آویختن ، آویزان شدن |
امپراتور : پادشاه |
باز داد : پس داد |
عجیب : شگفت آور |
درشتی : خشونت |
آنگه : آن گاه |
اشارت : اشاره ، نشان دادن |
باد مهرگان : باد پاییزی |
فلان : شخصی غیر معلوم |
کاهلی : سستی ، تنبلی |
حاصل کنم : بدست آورم |
باور : یقین ، اعتقاد |
درمان ندانست : راه حلی پیدا نگرد |
کهن سال : پیر ، قدیمی |
زر طلبید : طلا را خواست |
طبیب: پزشک |
اعتماد : اطمینان کردن |
حاکم : قاضی ، فرماندار |
تحسین : آفرین گفتن |
باز نیافت : پیدا نکرد |
سرزنش : نکوهش ، ملامت |
دفن کرد : زیر زمین پنهان کرد |
روزها پشت سر هم آمدند : روزها به سرعت طی شد و گذشت |
مقداری زر : کمی طلا |
به عنوان : به نام ، به سِمَت |
اصلا : هرگز |
هیجان انگیز : شوق آور ، ایجاد کننده ذوق |
غصه : غم ، رنج |
رسیدگی می کرد : مواظبت می کرد |
به آرامی : به آهستگی |
معجزه آسا: شبیه معجزه ، عجیب |
ازو : از او |
جوانه می زد: شکوفه می داد |
قد کشید : رشد کرد ، بزرگ شد |
مهرگان : اوایل پاییز |
کدو بن : بوته ی کدو |
داوری : قضاوت |