انشا

5انشا با موضوع آزاد با مقدمه و بدنه و نتیجه گیری

در این مطلب از سایت موضوع، انشا با موضوع آزاد برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که مورد توجه شما قرار گیرد.

✍انشا اول درباره دلنوشته ای به مادر✍

مقدمه:
مادر عزیزم، هر بار که به تو فکر می‌کنم، قلبم پر از محبت و قدردانی می‌شود. تو مانند خورشیدی هستی که همیشه در آسمان زندگی‌ام می‌تابی، حتی در روزهایی که ابرهای سختی و غم بر آسمان دلم سایه انداخته‌اند. تو با دستان مهربانت گرمای زندگی را به من بخشیده‌ای و با نگاهت، اعتماد و امید را در وجودم پرورش داده‌ای.

بدنه:
مادر جان، وقتی به روزهای کودکی‌ام فکر می‌کنم، همه خاطراتم به لبخندهای شیرین و آغوش گرم تو پیوند خورده‌اند. یادم می‌آید که چگونه هر بار که زمین می‌خوردم، تو با صبر و حوصله دستم را می‌گرفتی و مرا به ایستادن دوباره تشویق می‌کردی. تو همیشه منبع الهام و پشتوانه من بوده‌ای و هستی.

هر بار که به خستگی‌های روزانه‌ات فکر می‌کنم، از خود می‌پرسم چگونه این همه محبت، عشق و فداکاری را بدون هیچ چشم‌داشتی به من هدیه داده‌ای؟ تو همیشه با لبخند کارهای سخت را انجام می‌دادی، بدون اینکه از دشواری‌هایت شکایتی کنی. تو برای من الگویی از قدرت و از خودگذشتگی هستی.

مادر عزیز، دلم می‌خواهد به تو بگویم که چقدر برایت ارزش قائلم. هر چه بزرگ‌تر می‌شوم، بیشتر به این حقیقت پی می‌برم که تو گنجی هستی که هیچ چیزی در این دنیا نمی‌تواند جایگزین آن شود. هر لحظه‌ای که در کنار تو می‌گذرانم، برایم ارزشمند و بی‌نظیر است.

نتیجه گیری:
از تو ممنونم برای همه لحظاتی که مرا در آغوش گرفتی، برای شب‌هایی که بیدار ماندی تا مطمئن شوی که من راحت خوابیده‌ام، و برای هر کلمه‌ای که با مهربانی به من گفتی تا راه درست زندگی را پیدا کنم.

دوستت دارم، مادر مهربانم، و همیشه قدردان زحمات بی‌پایانت خواهم بود.

✍انشا دوم درباره یک روز سرد زمستانی✍

مقدمه:
صبح یکی از روزهای سرد زمستانی از خواب بیدار شدم. اولین چیزی که احساس کردم، سرمایی بود که از پشت پنجره‌ها به داخل خانه نفوذ می‌کرد. بخاری روشن بود، اما هوای سرد همچنان خودنمایی می‌کرد. به سمت پنجره رفتم و پرده را کنار زدم. بیرون از خانه منظره‌ای زیبا و سفیدپوش دیده می‌شد. همه‌جا را برف فراگرفته بود و شاخه‌های درختان از سنگینی برف خم شده بودند. صدای سکوت، تنها صدای حاکم بر این منظره بود.

بدنه:
با پوشیدن لباس‌های گرم و یک فنجان چای داغ، آماده شروع روز شدم. بیرون رفتن در این هوای سرد و زمستانی همیشه برایم تجربه‌ای تازه است. وقتی پا به حیاط گذاشتم، سرمای هوا به صورتم خورد و بخار نفس‌هایم در هوا شکل می‌گرفت. دانه‌های برف آرام آرام از آسمان می‌بارید و انگار همه‌چیز در لحظه‌ای سحرآمیز متوقف شده بود. صدای خرد شدن برف زیر کفش‌هایم یکی از لذت‌های ساده و شیرین این روز بود.

در کوچه و خیابان‌ها، همه چیز حال و هوای زمستانی داشت. مردم با شال و کلاه‌های پشمی و دستکش‌های ضخیم به‌سرعت در حال حرکت بودند. ماشین‌ها به آرامی حرکت می‌کردند و بعضی‌ها از برف‌روبی ماشین‌هایشان مشغول بودند. برخی از بچه‌ها هم با شور و شوق در حال ساخت آدم‌برفی بودند. صدای خنده‌هایشان فضا را پر کرده بود و حس گرمای دل‌نشینی به این روز سرد اضافه می‌کرد.

هرچند هوای زمستان سرد است و گاهی بیرون رفتن از خانه سخت، اما زیبایی‌های خاص خودش را دارد. هوای پاک و تازه‌ای که با هر نفسی وارد ریه‌ها می‌شود، منظره‌های برفی که شبیه نقاشی‌های زیبا هستند، و حس آرامشی که سکوت زمستان به همراه دارد، همه باعث می‌شوند که این فصل به یادماندنی باشد.

نتیجه گیری:
با این‌که دست‌هایم سرد شده بود، اما از قدم زدن در برف و تماشای زیبایی‌های اطرافم لذت بردم. بعد از مدتی به خانه برگشتم و کنار بخاری نشستم. حس گرمایی که از نوشیدن چای داغ و بودن در کنار خانواده داشتم، در تضاد با سرمای بیرون، احساس خوشایندی به من می‌داد. زمستان با تمام سردی‌اش، لحظاتی گرم و دوست‌داشتنی را به همراه دارد که هرگز فراموش نمی‌شود.

✍انشا سوم درباره ماهی قرمز✍

مقدمه:
ماهی قرمز یکی از موجوداتی است که از کودکی با آن آشنا شده‌ایم، به‌خصوص در آستانه نوروز. هرسال وقتی سفره هفت‌سین آماده می‌شود، ماهی قرمز درون ظرفی کوچک به عنوان نماد زندگی و سرزندگی بر روی این سفره جا می‌گیرد. این موجود زیبا، با رنگ درخشان و حرکات نرم و آرامش‌بخش خود، همیشه توجه همه را به خود جلب می‌کند.

بدنه:
ماهی قرمز با حرکات آرام و دل‌نشینش در آب، حس آرامش و لذت را به تماشاگرانش منتقل می‌کند. دیدن او که بی‌صدا در آب شنا می‌کند، همان‌طور که گویی در دنیای دیگری غرق شده، برایم همیشه جذاب بوده است. ماهی قرمز، با آن رنگ روشن و شادابش، نمایانگر انرژی و طراوت درون یک فضای کوچک شیشه‌ای است.

زندگی ماهی قرمز درون یک تنگ یا آکواریوم شیشه‌ای، هم زیباست و هم کمی غم‌انگیز. این ماهی کوچک و زیبا، هرچند نماد خوشی و طراوت است، اما محدودیت فضایی که در آن قرار دارد، به من یادآوری می‌کند که شاید همه زیبایی‌ها در چارچوبی کوچک نگهداری نشوند. اگرچه او با آرامش و بدون هیچ صدایی در تنگ خود می‌چرخد، ولی گاهی این محدودیت ممکن است به چشم بیاید.

ماهی قرمز برای من همیشه یادآور لحظه‌هایی از کودکی و نوروز بوده است. وقتی کوچک‌تر بودم، هر سال با اشتیاق به بازار می‌رفتم تا ماهی قرمز سفره هفت‌سین‌مان را بخرم. تماشای جنب‌وجوش ماهی‌ها در آکواریوم بزرگ مغازه‌ها همیشه برایم هیجان‌انگیز بود. در آن لحظات، حس می‌کردم که با آوردن یکی از این ماهی‌ها به خانه، زندگی و شادابی را به سفره‌مان می‌آورم.

اما در کنار این احساسات زیبا، باید به مسئولیت‌های نگهداری از ماهی قرمز نیز توجه داشت. هرچند او موجودی کوچک است، اما نیاز به مراقبت و توجه دارد. تمیز نگه داشتن آب، تغذیه مناسب و فراهم کردن محیطی سالم و امن از جمله وظایف مهمی است که باید به آن دقت کنیم. به‌خصوص وقتی به یاد می‌آوریم که این ماهی کوچک نه تنها زینتی است، بلکه جزیی از چرخه زندگی و طبیعت است.

نتیجه گیری:
در نهایت، ماهی قرمز نمادی از شادابی، زندگی و حرکت است. او به ما یادآوری می‌کند که زندگی همیشه در حال جریان است، حتی درون یک تنگ کوچک شیشه‌ای. این مهمان کوچک و زیبا به سفره‌های هفت‌سین ما رنگ و جلوه‌ای خاص می‌بخشد و حضورش همیشه باعث شادی و لبخند می‌شود. امیدوارم همیشه با مراقبت و توجه به این موجودات کوچک، زیبایی و شادابی‌شان را حفظ کنیم و از دیدن آن‌ها لذت ببریم.

✍انشا پنجم درباره سالی که گذشت✍

مقدمه:
سالی که گذشت، پر از اتفاقات و تجربه‌های مختلف بود. انگار همین دیروز بود که سال جدید را با آرزوهای تازه و امیدهای بزرگ شروع کردیم، اما اکنون که به پایان آن رسیده‌ایم، می‌بینم چقدر زود گذشت و چقدر تغییرات و تحولات را پشت سر گذاشتیم. این سال، مثل همه سال‌های دیگر، برای من درس‌های زیادی داشت و لحظه‌های تلخ و شیرینی را به همراه آورد.

بدنه:
در طول این سال، با چالش‌های زیادی روبه‌رو شدم. هر روزی که می‌گذشت، یک تجربه جدید بود. از روزهایی که با شادی و موفقیت گذشت تا آن روزهایی که سختی‌ها و مشکلات، مرا به فکر فرو برد. این چالش‌ها باعث شدند که بیشتر از قبل خودم را بشناسم و یاد بگیرم که چگونه با شرایط مختلف کنار بیایم.

یکی از مهم‌ترین درس‌هایی که از این سال گرفتم، صبر و امیدواری بود. شرایط سخت گاهی ناخواسته پیش می‌آیند، اما با صبر و تحمل می‌توان از پس آن‌ها برآمد. بارها اتفاق افتاد که فکر می‌کردم مشکلاتم بی‌پایان است، اما با گذشت زمان متوجه شدم که هر مشکلی بالاخره به پایان می‌رسد و روزهای بهتر از راه می‌رسند.

سالی که گذشت، فرصت‌های زیادی هم به من داد تا چیزهای جدید یاد بگیرم. از لحظاتی که با دوستان و خانواده گذراندم و از آن‌ها محبت و همراهی آموختم، تا کتاب‌هایی که خواندم و دانشی که کسب کردم. هر کدام از این‌ها به من کمک کردند تا آدم بهتری شوم و افق‌های جدیدی را در زندگی‌ام ببینم.

اما در کنار این لحظات خوب، دلم برای کسانی که در این سال از دست دادم، تنگ شده است. هرچند این از دست دادن‌ها غم‌انگیز بودند، اما به من یاد دادند که چقدر زندگی کوتاه و ارزشمند است و باید هر لحظه‌اش را با عزیزانمان قدر بدانیم.

حالا که به پایان این سال نزدیک شده‌ایم، وقتی به آنچه در این مدت تجربه کرده‌ام فکر می‌کنم، احساس می‌کنم که رشد کرده‌ام و تغییرات مثبتی در زندگی‌ام رخ داده است. شاید همه چیز آن‌طور که می‌خواستم پیش نرفت، اما از هر روز و هر تجربه‌ای چیزهای جدیدی آموختم.

نتیجه گیری:
سالی که گذشت، برایم یک سفر پر از بالا و پایین بود. از این سفر خاطرات، درس‌ها و تجربه‌هایی را با خود به سال جدید می‌برم. امیدوارم سال آینده با موفقیت‌ها و خوشحالی‌های بیشتری همراه باشد و از هر لحظه آن بهترین بهره را ببرم.

امیدواریم که این انشا مورد پسند شما قرار گرفته باشد.

4/5 - (1 امتیاز)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا