انشا درباره جان بخشی به قطره باران
در این مطلب از سایت موضوع، انشا درباره جان بخشی به اشیا برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که مورد توجه شما قرار گیرد.
انشا درباره جان بخشی به قطره باران
مقدمه:
من یک قطره باران هستم. از دریاچهای بزرگ برخواستهام و حالا در آسمان در حال سفر هستم. اطرافم پر از قطرههای دیگر است. ما در کنار هم به حرکت خود ادامه میدهیم.
بدنه:
گاهی اوقات، باد ما را به سمت بالا میبرد. در این لحظات، من میتوانم زمین را از بالا ببینم. زمین خیلی بزرگ است. من خیلی کوچک هستم.
گاهی اوقات هم، باد ما را به سمت پایین میبرد. در این لحظات، من میتوانم ابرها را از نزدیک ببینم. ابرها خیلی نرم و سفید هستند.
بالاخره، بعد از یک سفر طولانی، به زمین میرسیم. من با سرعت به زمین میخورم. وقتی به زمین میخورم، صدایی میشنوم. صدایی که از برخورد من با زمین ایجاد میشود.
من به زمین میپیوندم. من به چرخه آب پیوستهام. من دوباره به دریاچه برمیگردم و دوباره به آسمان میروم.
من یک قطره باران هستم. من یک عنصر کوچک از طبیعت هستم. اما من نقش مهمی در چرخه آب ایفا میکنم. من به زمین حیات میبخشم.
خاطرهای از خود:
من در طول سفرم، چیزهای زیادی دیدهام و شنیدهام. من با موجودات مختلفی آشنا شدهام.
یک روز، من در حال افتادن بودم که یک برگ بزرگ در مقابل من قرار گرفت. من به آرامی روی برگ فرود آمدم. برگ مرا به بالای درخت برد. از بالای درخت، من میتوانستم منظره زیبایی را ببینم. من زمین را میدیدم که سبز و خرم بود. من خورشید را میدیدم که میدرخشید. من پرندگان را میدیدم که در حال پرواز بودند.
یک روز دیگر، من در حال افتادن بودم که یک گل کوچک در مقابل من قرار گرفت. من به آرامی روی گل فرود آمدم. گل مرا در آغوش گرفت. من احساس گرما و آرامش کردم. من صدای پروانهها را میشنیدم که در حال پرواز بودند. من صدای زنبورها را میشنیدم که در حال جمعآوری شهد بودند.
من از تجربیاتی که در طول سفرم داشتهام، چیزهای زیادی یاد گرفتهام. من یاد گرفتهام که زندگی زیباست. من یاد گرفتهام که باید از طبیعت مراقبت کنم.
نتیجه گیری:
من یک قطره باران هستم. من یک عنصر کوچک از طبیعت هستم، اما من نقش مهمی در چرخه آب ایفا میکنم. من به زمین حیات میبخشم.