انشا درباره سرگذشت رود
در این مطلب از سایت موضوع، انشا درباره سرگذشت رود برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که مورد توجه شما قرار گیرد.
انشا درباره سرگذشت رود
مقدمه:
من رود هستم من از دل کوهستان سرچشمه می گیرم در ابتدا، من یک چشمه کوچک هستم. اما به تدریج بزرگ و بزرگ تر می شوم.
بدنه:
من از میان کوه ها و جنگل ها می گذرم. من به رودخانه ها و نهرها می پیوندم. من قوی تر و پرآب تر می شوم.
من به سوی دشت ها و جلگه ها می روم. من به اقیانوس می پیوندم.
من در طول مسیرم، با چیزهای زیادی روبرو می شوم. من با کوه ها می جنگم. من از میان جنگل ها می گذرم. من از میان شهرها و روستاها می روم.
من با انسان ها، حیوانات و گیاهان زندگی می کنم. من به آنها آب می دهم. من به آنها زندگی می دهم.
من یک موجود زنده هستم. من احساسات دارم. من خوشحال می شوم، غم می خورم، عصبانی می شوم.
من از زندگی ام لذت می برم. من از زیبایی های طبیعت لذت می برم. من از بودن با انسان ها، حیوانات و گیاهان لذت می برم.
خاطره ای از رود:
یک روز، من در حال جریان بودم که یک کودک در کنارم ایستاده بود. کودک به من نگاه می کرد و لبخند می زد.
من به کودک نگاه کردم و لبخند زدم. من از اینکه کودک از دیدن من خوشحال بود، خوشحال شدم.
کودک دستش را در آب من کرد و آب را لمس کرد. کودک گفت: «رودخانه خیلی زیباست.»
من خوشحال شدم که کودک از من تعریف کرد. من به جریان خود ادامه دادم، اما لبخندم از لبانم محو نمی شد.
نتیجه گیری:
من رود هستم من یک موجود زنده هستم که از زندگی خود لذت می برم من به انسان ها، حیوانات و گیاهان زندگی می دهم. من به زیبایی های طبیعت کمک می کنم.
من یک رود هستم من یک هدیه از طبیعت هستم.
امیدواریم که این انشا مورد پسند شما قرار گرفته باشد.