انشا

انشا درباره اگر جای مادرم بودم

در این مطلب از سایت موضوع، انشا درباره اگر جای مادرم بودم برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که مورد توجه شما قرار گیرد.

✍انشا درباره اگر جای مادرم بودم✍

مقدمه:
چشمانم را می‌بندم و تصور می‌کنم که به جای مادرم هستم. زنی قوی و فداکار که تمام زندگی خود را وقف خانواده‌اش کرده است.

بدنه:
صبح زود از خواب بیدار می‌شوم و برای فرزندانم صبحانه آماده می‌کنم. آنها را برای مدرسه آماده می‌کنم و با بوسه‌ای گرم بدرقه‌شان می‌کنم.

در خانه منتظر بازگشت آنها می‌مانم و به کارهای خانه رسیدگی می‌کنم. غذا می‌پزم، لباس‌ها را می‌شوم، خانه را تمیز می‌کنم و به تمام کارهای روزمره می‌رسم.
بعد از ظهر، به درس و مشق بچه‌ها کمک می‌کنم و با آنها بازی می‌کنم. به حرف‌هایشان گوش می‌دهم، مشکلاتشان را حل می‌کنم و به آنها عشق و محبت می‌دهم.

در شب، شام را آماده می‌کنم و با تمام خانواده دور هم می‌نشینیم و صحبت می‌کنیم. به داستان‌های آنها گوش می‌دهم و از آنها درباره روزشان می‌پرسم.
قبل از خواب، برایشان قصه می‌خوانم و لالایی می‌نویسم تا به خوابی آرام فرو بروند.

اگر جای مادرم بودم، زندگی پرمشغله و پرمسئولیتی داشتم. تمام وقتم را صرف مراقبت از فرزندانم و رسیدگی به نیازهای آنها می‌کردم.
از خودم می‌گذشتم تا آنها بتوانند زندگی شاد و موفقی داشته باشند.

اما من فقط یک فرزند هستم.
با این حال، می‌توانم از مادرم درس بگیرم و سعی کنم زندگی خود را بر اساس ارزش‌های او بنا کنم.
می‌توانم قوی و فداکار باشم، به دیگران عشق و محبت بدهم و از آنها مراقبت کنم.
می‌توانم شنونده‌ای خوب باشم، به حرف‌های دیگران با دقت گوش کنم و به آنها در حل مشکلاتشان کمک کنم.
شاید من نتوانم به طور کامل به مادرم تبدیل شوم، اما می‌توانم تلاش کنم تا مانند او زندگی کنم.

نتیجه گیری:
مادرم فرشته‌ای در زندگی من است من از او به خاطر تمام فداکاری‌ها و محبت‌هایش سپاسگزارم. دوستش دارم و همیشه قدردان او خواهم بود.

✍انشا دوم درباره اگر جای مادرم بودم✍

مقدمه:
چشمانم را باز می‌کنم. نور ملایمی از پنجره به داخل اتاق می‌تابد. حس می‌کنم کمی سنگین‌تر از همیشه هستم. به اطراف نگاه می‌کنم و متوجه می‌شوم که در تخت خواب خودم نیستم، بلکه در آغوش گرم و امن مادرم هستم. بوی عطر موهایش تمام وجودم را فرا می‌گیرد و قلبم از آرامش لبریز می‌شود.

بدنه:
ناگهان فکری به ذهنم خطور می‌کند: “اگر جای مادرم بودم چه‌طور می‌شد؟”

خودم را به جای او تصور می‌کنم. زنی در میانسالی، با موهایی که رگه‌هایی از سفیدی در آن دیده می‌شود و چهره‌ای که نشان از سال‌ها تلاش و فداکاری دارد.
صبح زود از خواب بیدار می‌شوم و روز پرماجرایم آغاز می‌شود. باید صبحانه را آماده کنم، بچه‌ها را برای مدرسه بیدار کنم، خانه را مرتب کنم و به کارهای روزانه‌ام برسم.

در طول روز، دغدغه‌های مختلفی ذهنم را مشغول می‌کند. نگران سلامتی فرزندانم هستم، برایشان آرزوی بهترین‌ها را دارم و می‌خواهم تمام تلاشم را برای خوشبختی آنها به کار بگیرم.
در کنار تمام سختی‌ها، لحظات شادی هم در زندگی‌ام وجود دارد. دیدن لبخند فرزندانم، شنیدن حرف‌های محبت‌آمیز آنها و موفقیت‌هایشان در زندگی، بزرگترین پاداش من است.

شب‌ها که خسته از کار روزانه به خانه برمی‌گردم، فقط می‌خواهم کمی استراحت کنم. اما مادری تمام‌وقت است و من هیچ‌وقت نمی‌توانم از مسئولیت‌هایم شانه خالی کنم.
با وجود تمام سختی‌ها، عاشق مادری هستم. این شغل به من احساس ارزشمندی و رضایت می‌دهد. می‌دانم که در حال انجام کاری مهم و حیاتی هستم و تمام تلاشم را به کار می‌گیرم تا بهترین مادر دنیا باشم.

اگر جای مادرم بودم، تمام عشقم را نثار فرزندانم می‌کردم و از هیچ تلاشی برای خوشبختی آنها دریغ نمی‌کردم. به آنها یاد می‌دادم که انسان‌های مهربان و مسئولیت‌پذیری باشند و در زندگی همیشه به دنبال رویاهایشان بروند.

نتیجه گیری:
مادری شغلی سخت اما پرمهر و عاطفه است. من به مادرم افتخار می‌کنم و از او به خاطر تمام فداکاری‌ها و زحماتی که در طول زندگی‌ام برای من کشیده است، سپاسگزارم.
اگر جای مادرم بودم، قدر لحظات با او بودن را بیشتر می‌دانستم و هر روز به او می‌گفتم که چقدر دوستش دارم.

امیدواریم که این انشا مورد پسند شما قرار گرفته باشد.

به این مقاله امتیاز دهید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا