انشا

انشا درباره اگر من برف بودم

در این مطلب از سایت موضوع، انشا درباره اگر من برف بودم برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که مورد توجه شما قرار گیرد.

✍انشا درباره اگر من برف بودم✍

 

مقدمه:
اگر من برف بودم، در آسمان معلق می‌ماندم و به زمین خیره می‌شدم. به تمام درختان، خانه‌ها و آدم‌هایی که زیر من بودند، نگاه می‌کردم.

بدنه:
وقتی به زمین می‌رسیدم، به آرامی روی زمین می‌نشستم و با دانه‌های دیگر برف یک ملحفه سفید و زیبا می‌ساختم. زمین را گرم نگه می‌داشتم و از گیاهان در برابر سرما محافظت می‌کردم.

کودکان با دیدن من خوشحال می‌شدند و با دست‌های کوچکشان من را لمس می‌کردند. آدم‌برفی می‌ساختند و با گلوله‌های برف به یکدیگر شلیک می‌کردند.

من به رودخانه‌ها و نهرها می‌رفتم و با آب مخلوط می‌شدم. به گیاهان آب می‌دادم و به آنها کمک می‌کردم تا رشد کنند.
من در طول زمستان با زمین همراه می‌شدم و به آن زیبایی و طراوت می‌بخشیدم. در بهار با گرم شدن هوا آب می‌شدم و به زمین نفوذ می‌کردم.

نتیجه گیری:
من می‌دانستم که زندگی من کوتاه است، اما از هر لحظه آن لذت می‌بردم. می‌دانستم که آمدن من به زمین شادی و زیبایی را به ارمغان می‌آورد.

✍انشا دوم درباره اگر من برف بودم✍

مقدمه:
اگر من برف بودم، در یک روز سرد زمستانی از آسمان به زمین می‌باریدم. با لطافت و ظرافت بر روی زمین می‌نشستم و تمام دنیا را با یک لحاف سفید و زیبا می‌پوشاندم.

بدنه:
من به درختان لخت و عریان زمستان جان دوباره می‌دادم و شاخه‌هایشان را با بلورهای یخی خود تزئین می‌کردم. زمین را با یک فرش نرم و سپید می‌پوشاندم و گویی زمین را برای خواب زمستانی آماده می‌کردم.

من به کودکان شادی می‌بخشیدم و آنها را به بازی و سرگرمی در برف دعوت می‌کردم. آدم‌برفی‌های قشنگ و باعظمت می‌ساختم و با آنها قصه‌های زمستانی می‌گفتم.

من به حیوانات زمستان پناه می‌دادم و آنها را از گزند سرما حفظ می‌کردم. لانه‌های گرم و نرمی از برف برایشان می‌ساختم تا در آن از سرما در امان باشند.
من به کشاورزان امید می‌دادم و نوید بارش باران و فراوانی نعمت را در بهار به آنها می‌دادم. زمین‌های تشنه را سیراب می‌کردم و به آنها برای کشت و زرع در بهار کمک می‌کردم.

من نمادی از صلح و آرامش بودم. با سکوت و لطافت خود، زمستان را به فصلی زیبا و دل‌انگیز تبدیل می‌کردم.

اما من فقط زیبایی و لطافت نداشتم. من می‌توانستم خطرناک هم باشم. در کولاک‌های زمستانی، راه‌ها را مسدود می‌کردم و زندگی انسان‌ها را به خطر می‌انداختم.
من نمادی از زندگی و مرگ بودم. در عین زیبایی و لطافت، می‌توانستم قاتل هم باشم.

اما من عاشق زمستان بودم. عاشق آن سرمای طاقت‌فرسا و آن سکوت بی‌نظیر. عاشق آن لحظه‌ای بودم که از آسمان به زمین می‌باریدم و دنیا را با یک لحاف سفید می‌پوشاندم.

نتیجه گیری:
اگر من برف بودم، تمام تلاشم را می‌کردم تا زمستان را به فصلی زیبا و خاطره‌انگیز برای همه تبدیل کنم.

امیدواریم که این انشا مورد پسند شما قرار گرفته باشد.

به این مقاله امتیاز دهید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا