انشا

انشا درباره اگر من سنگ بودم

در این مطلب از سایت موضوع، انشا درباره اگر من سنگ بودم برای شما آماده نموده ایم. امیدواریم که مورد توجه شما قرار گیرد.

✍انشا درباره اگر من سنگ بودم✍

مقدمه:
میلیون‌ها سال در قلب زمین خفته بودم، بی‌خبر از گذر زمان و تحولات جهان. ذرات ریز خاک و سنگ بر بدنم انباشته شده بودند و لایه‌ای ضخیم از خزه و گلسنگ بر سطحم نقش بسته بود. تاریکی مطلق احاطه‌ام کرده بود و تنها صدایی که می‌شنیدم، نجوای قطرات باران بود که بر سرم فرو می‌ریختند.

بدنه:
اگر من سنگ بودم، از این سکوت و تاریکی لذت می‌بردم. صبر و استقامت در ذات من بود و می‌توانستم سال‌ها، بی‌هیچ حرکتی، در یک جا بمانم. شاهد گذر فصول و تغییر دنیا می‌شدم، بدون آنکه ذره‌ای از وجودم تحت تأثیر قرار گیرد.

شاید گاه پرنده‌ای بر شانه‌ام می‌نشست و آواز می‌خواند، یا روباهی از کنارم عبور می‌کرد. من در سکوت به آنها گوش می‌دادم و داستان‌هایشان را در ذهنم مرور می‌کردم. گاه نیز سیل و زلزله رخ می‌داد و من در بطن زمین تکان می‌خوردم، اما باز هم صبر پیشه می‌کردم و می‌دانستم که اینها نیز بخشی از نظم طبیعت هستند.

اگر من سنگ بودم، حافظه تاریخ می‌شدم. خاطرات میلیون‌ها سال را در خود ثبت می‌کردم و روزی رازهای زمین را به انسان‌ها آشکار می‌ساختم. دانشمندان از من می‌پرسیدند که چگونه شکل گرفته‌ام، چه فراز و نشیب‌هایی را در طول زمان پشت سر گذاشته‌ام و چه رازهایی در اعماق وجودم نهفته است.

من به آنها پاسخ می‌دادم و داستان‌های شگفت‌انگیزی از خلقت زمین، از انفجار ستارگان و پیدایش حیات روایت می‌کردم. از دگرگونی‌های قاره‌ها و ظهور و سقوط تمدن‌ها می‌گفتم و از رازهای کیهان که هنوز برای انسان ناشناخته هستند.

اگر من سنگ بودم، نمادی از استقامت و پایداری می‌شدم. در برابر باد و باران و طوفان می‌ایستادم و سر خم نمی‌کردم. به انسان‌ها درس صبر و شکیبایی می‌دادم و به آنها یادآوری می‌کردم که در برابر عظمت طبیعت، هیچ چیز نیستند.

من در گذر زمان شاهد طلوع و غروب خورشید، طلوع و غروب ماه، و تغییر فصل‌ها می‌بودم. شاهد ناپدید شدن و ظهور گونه‌های مختلف جانوری و گیاهی می‌بودم و شاهد ظهور و سقوط تمدن‌های بشری.

نتیجه گیری:
اگر من سنگ بودم، رازهای جهان را در خود نگه می‌داشتم و تا ابد سکوت می‌کردم. اما در اعماق وجودم، دانشی بی‌نهایت نهفته بود که روزی به انسان‌ها آشکار می‌شد و رازهای هستی را برای آنها فاش می‌کرد.

✍انشا دوم درباره اگر من سنگ بودم✍

مقدمه:
اگر من سنگ بودم، در بستر رودخانه‌ای خروشان، روزگار خود را به نظاره گذر زمان می‌گذراندم. شاهد طلوع و غروب خورشید، رقص برگ‌ها در باد، و عبور و مرور موجودات زنده می‌بودم.

بدنه:
سطح صاف و صیقلی من، انعکاس آسمان و ابرها را به نمایش می‌گذاشت و در شب، نور ستارگان را در خود منعکس می‌کرد. گاه قطرات باران بر من می‌بارید و حس خنکی مطبوعی را به من هدیه می‌داد.

در گذر زمان، سنگ‌های دیگر به من می‌پیوستند و بستر رودخانه را عریض‌تر می‌کردند. ما با هم پلی محکم برای عبور انسان‌ها و حیوانات می‌ساختیم.

گاهی اوقات، سیلاب‌های سهمگین به سراغمان می‌آمدند و من در گرداب خروشان غرق می‌شدم. سفری بی‌بازگشت به اعماق رودخانه، سفری که مرا به مکان‌های جدید و ناشناخته می‌برد.
در آنجا، در اعماق رودخانه، با سنگ‌های دیگر هم‌نشین می‌شدم و داستان‌های خود را برای هم تعریف می‌کردیم. داستان‌هایی از روزهای آفتابی، طوفان‌های سهمگین، و برخورد با موجودات مختلف.

اگر من سنگ بودم، شاهد گذر زمان و تحولات زمین می‌بودم. فرسایش تدریجی سنگ‌ها، تغییر مسیر رودخانه، و ظهور و نابودی گونه‌های مختلف را به چشم می‌دیدم.
من صبور و استوار می‌بودم، و در برابر سختی‌ها خم به ابرو نمی‌اوردم.

اگر من سنگ بودم، نمادی از سکوت و آرامش می‌بودم. پناهی برای پرندگان خسته، و مکانی برای تأمل و تفکر انسان‌ها.
من رازهای بسیاری را در خود نگه می‌داشتم، رازهایی از گذشته زمین و تاریخ حیات.

نتیجه گیری:
اگر من سنگ بودم، بخشی از طبیعت می‌بودم، عنصری بی‌جان اما با نقشی مهم در تداوم چرخه زندگی.

امیدواریم که این انشا مورد پسند شما قرار گرفته باشد.

به این مقاله امتیاز دهید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا